86/12/24
11:27 ص
امانتداری پیامبر اعظم(ص)
قرآن تمامی اعمال و رفتار و اخلاق پیامبر اعظم(ص) را اسوه حسنه برای تمام مسلمین معرفی می نماید (لکم فی رسول الله اسوه حسنه)و یکی از خصلتهای برجسته حضرت محمد مصطفی(ص) که به سبب آن نام وآوازه ایشان در بین مردم سرزمین مکه شهرت یافته بود(امانتداری)ایشان بود.
ایشان از ابتدای جوانی مورد اطمینان دوست و دشمن بودند، حتی کسانی که با ایشان خصومتی داشتند اموال خود را به امانت به آن جناب می سپردند،تا جای که ایشان قبل از بعثت به نام (امین)مشهور بودند. ایشان راجع به (امانت)و(خیانت در امانت) فرمایشاتی دارند که به گوشه ای از آن اشاره می نماییم.
امانتداری یعنی امان دادن به کسی که به تو اعتماد کرده است. گستردگی امانتداری به وسعت موضوعاتی است که مردم نسبت به یکدیگر درباره آنها اعتماد دارند. گاهی یک سخن امانت است، گاهی پول امانت است، گاهی یک راز پنهانی و گاهی یک خبر. حتی دین اسلام وتعالیم و معارف آن در روایات اسلامی جزو امانتها قلمداد شده، بلکه بزرگترین آنها می باشد. کسی که در امانت خیانت کند در روایات اسلامی از ایمان خارج شده به طوری که حضرت رسول(ص) می فرماید:((از ما نیست کسی که در امانت خیانت کند))و((کسی که امانتدار نباشد ایمان ندارد))و همچنین فرموده اند :((کسی که به امانتی خیانت کند و در آن حال بمیرد به غیر دین من مرده است وخدا را در حالی که بر او خشمگین است ملاقات می کند))ونیز فرمودند :
((افشا سر برادرت خیانت است بنابراین از این کار دوری کن.))
خیانت در امانت در نزد آن حضرت به قدری زشت بود که حتی اجازه ندادند جواب خیانت با خیانت داده شود و فرمودند: ((به کسی که به تو خیانت کرده خیانت نکن که تو هم مثل او خواهی بود)).
آن حضرت برای شناسایی کسانی که نمی شوند به آنها اعتماد کرد و ایشان را امین شمرد علاماتی بیان فرمودند:
1- نافرمانی خدای رحمان 2- آزار رساندن به همسایه 3- نفرت از مومنان 4- نزدیک شدن به طغیان و سرکشی
در مورد اهمیت دادن حضرت پیامبر اعظم(ص) به امانتداری و راستگوی همین بس که روایت شده حضرت علی(ع) به واسطه امانتداری و راستگویی آن مقام را در نزد پیامبر(ص) کسب کرده بودند. امانتداری آثاری در زندگی انسان دارد. حضرت رسول(ص) فرمودند: ((امانتداری باعث توانگری و بی نیازی می شود، خیانت باعث فقر و نداری)).
شایسته است ما مسلمین با پیروی از سیره اسوه حسنه در هیچ امانتی خیانت نکنیم و با مراعات(امانتداری و راستگویی)خودمان را به آن اسوه اعظم نزدیکتر کنیم و از دوستان واقعی او و امت نمونه باشیم.
راستی و راستگویی پیامبر اعظم(ص)
یکی دیگر از صفاتی که دروجود پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) شاخص بود و همگان حضرت را به این صفت می شناختند، راستگوئی حضرت بود. به طوری که هیچگاه از ایشان دروغی شنیده نشده بود وبه همین علت هر خبری که می فرمود، او را تصدیق می کردند وخبررا از او تایید می نمودند واگر در تاریخ می بینیم که گروهی به آن حضرت ایمان نیاوردند، ازترس به خطر افتادن جایگاه اقتصادی اجتماعی سیاسی وفرهنگی ایشان در نزد مردم بود و گرنه همگی صدق دعوی آن حضرت را تایید می کردند. روایت است که منفورترین صفت در نظر ایشان دروغگویی بود و اگر از کسی دروغی می شنید مهرش از دل حضرت بیرون می رفت، تا وقتی که توبه کند واز دروغ خویش پشیمان گردد. از جمله دستورات ایشان این است که :(( بر شما باد راستگویی ودرستی که آن دری است از درهای بهشت )). ایشان دروغ را دریک (خیانت بزرگ) نسبت به برادران دینی می دانند ایشان می فرمایند:((وقتی بنده ای دروغ می گوید، فرشته از بوی گند دروغ از دروغگو تا جایی که چشم کار می کند دور می شود.))
آن حضرت دروغ را دری از درهای نفاق می دانند ومی دانیم که پایین ترین طبقات جهنم از آن منافق است.
فرد مومن به خدا و رسول او هیچگاه دروغ نمی گوید، زیرا پیامبر خدا(ص) فرمود:((مومن برهر خصلتی سرشته می شود به جز خیانت ودروغ)). در مورد جایگاه دروغگو ایشان فرموده اند :((وای بر کسی که برای خنداندن مردم دروغ بگوید وای بر او وای بر او)) وهمچنین کم مروت ترین مردم دروغگو است. بر اساس روایتی از ایشان اگر کسی هر چه می شنود بازگو کند، خود به خود دروغگو خواهد شد. ایشان می فرمایند : (( برای دروغگویی همین بس که انسان هر چه می شنود بازگو کند)).
علت دروغ: دروغگو دروغ نمی گوید مگر به سبب حقارتی که در اوست .
آثار دروغ: ایشان می فرمایند تکرار دروغ باعث ایجاد نقطه سیاهی در قلب انسان و سر انجام سیاهی قلب او را فرا می گیرد و خداوند او را از دروغگویان می شمارد .
86/9/2
10:7 ص
مسلسل دستی TEC DC-9 ، ساخت سوئد
این مسلسل دستی را باید مسلسل اشرار و قانون شکنان امریکا دانست. تاکنون هیچ مسلسل دستی مانند TEC DC-9 ، در زیر کت گانگسترهای امریکایی جای نگرفته است. دلیل این امر را می توان ظرفیت خشاب بالا ، ابعاد کوچک و نواخت تیر فوق العاده دانست. طرح اولیه این سلاح ، در کشور سوئد بر روی کاغذ آمد. سازنده این سلاح ، یک کارخانه سوئدی به نام Interdynamic بود. کشور سوئد ، بازار خوبی برای فروش این سلاح به شمار نمی آمد. لذا کارخانه مذکور ، به میامی امریکا نقل مکان کرد. از آنجا که فروش مسلسل های دستی رگبارزن ، در امریکا با محدودیت های فراوانی روبرو است ، نمونه اولیه این سلاح بصورت نیمه اتوماتیک تولید شد. گلنگدن این سلاح از نوع باز بود و توسط فشار مستقیم گاز باروت عمل می کرد. سلاح مذکور با نام KG-9 ارائه شد. به زودی پلیس امریکا متوجه شد که حتی مدل تکتیر زن و نیمه اتوماتیک این سلاح را می توان به راحتی به نمونه تمام اتوماتیک تبدیل کرد. بنابراین تولید این سلاح کاملآ ممنوع شد. کارخانه Interdynamic برای رهایی از این بن بست ، سلاح KG-9 را مورد بازنگری قرار داده و آن را با گلنگدن بسته و با نام KG-99 ارائه کرد.
در دهه 1980 ، کارخانه Interdynamic با کارخانه Interatec ادغام شد. سلاح KG-99 ، از آن پس با نام TEC-9 تولید شد. تا اینکه نهایتآ در سال 1989 ، به DC-9 تغییر نام داد. در سال 1994 دولت امریکا قانونی را تصویب کرد که طبق آن ، حمل یا مالکیت سلاح های اوتوماتیک ممنوع اعلام شد. در طی اعلان این قانون ، کارخانه Interatec سلاح مذکور را بدون قبضه تپانچه ای جلویی ، روپوش لوله و رزوه نصب لوله یدکی ارائه کرد. این مدل به AB-10 معروف شد. خشاب این سلاح ، ظرفیت 10 فشنگ را داشت. ولی مالکان آن ، کماکان می توانستند خشاب های 20 تیر و 30 تیر مدل های قبلی را روی آن نصب کنند. بدنه تمامی مدل ها (لوله فولادی و قبضه تپانچه ای شکل ، روپوش لوله و محافظ ماشه آنها) از پلاستیک ساخته شده است. این سلاح ، فاقد هرگونه ضامن می باشد. در مدل گلنگدن باز ، در منتهی علیه شیار دستگیره گلنگدن ، شکافی تعبیه شده که می توان دستگیره گلنگدن را در آن قرار داد تا از جلو رفتن گلنگدن جلوگیری شود. انواع گلنگدن بسته این سلاح ، به ضامن خاصی مجهز شده اند که بر روی دستگیره گلنگدن قرار گرفته است. مکانیزم نشانه روی این سلاح ، از دو شکاف درجه ثابت و غیرقابل تنظیم تشکیل شده است. نوک لوله این سلاح طوری رزوه شده تا قابلیت نصب صدا خفه کن و یا یک لوله یدکی را داشته باشد.
مشخصات فنی:
طول سلاح: 317 میلیمتر
کالیبر: 9 × 19
طول لوله: 127 میلیمتر
وزن خالی: 1400 گرم
ظرفیت خشاب: 10 ، 20 ، 32 و 50 تیر
این سلاح اگرچه دارای قدرت و برد کافی است ، ولی یکی از کارآمدترین سلاح ها برای محیط های بسته و درون شهری است.
86/8/8
12:40 ص
از عوامل مهم دیگر د رشکل گیری شخصیت او ، نوارها واعلامیه های امام بود که قبل از انقلاب به دست او می رسید.
شهید فهمیده ، نوجوانی خوش برخورد، شجاع ، فعال ، کوشا بود که به مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود این که به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می خواند و احترام خاصی برای والدینش قایل بود و هرگز به آن ها بی احترامی نمی کرد. شیفته و عاشق امامقدس سره بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امامقدس سره داشت . او می گفت :امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم .
هنگام ورود اما مقدس سره به ایران به دلیل مصدوم بودن ، موفق به زیارت امامقدس سره نگردید، اما پس از بهبودی دراولین فرصت به شهر مقدس قم رفته و موفق به دیدار شد.
شهید فهمیده ، یکی از هزاران دانش آموز بسیجی کشور است که با نثار خون خود برطراوت و سرخی خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در حالی سپری کرد که هر روز آن همراه حادثه ای بود که در شکل گیری شخصیت او موثر واقع می شد. او با سرمایه عظمیی از فهم و درک انقلابی واسلامی به دنبال طوفان حوادث انقلاب، واردجنگ شد و با وجود سن کم ، خود را به خونین شهر قهرمان رسانید و با اقدامی آگاهانه و شجاعانه ، نام خود را در دفتر شهیدان زنده تاریخ ثبت کرد.
این دانش آموز رزمنده بسیجی، با ایمان و بینش عمیق واستوارخود در جنگ با دشمن پیش قدم و با نیل به شهادت ، درس شجاعت ، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت، امام بزرگوارمان از این نوجوان 13 ساله به عنوان رهبر یا د فرموده و بدین گونه نام و یاد او، منشا حماسه های بزرگ شد و تحول عظیمی در شیوه های دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام ایجاد کرد و راه پیروزی وسرافرازی را یکی پس از دیگری، هموار ساخت . امروز شهید فهمیده به حق الگوی شایسته ای برای دانش آموزان بسیجی و جوانان و نوجوانان کشور می باشد و یاد آوری این حماسه می تواند یادآور دوران دفاع مقدس و ارزش های والای آن زمان باشد.
فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد.او که عشق انقلاب وامامقدس سره را در سر داشت ، خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز می گردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگراز شهرستان کرج خارج نشود. ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان می گوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم . من باید به مملکت خدمت کنم و اضافه می کند: من نمی نویسم و اگربنویسم حرفی دروغ زده ام . حتی با تهدید به زندان حاضر نمی شود تعهد بدهد و بالاخره تنها از مادرش امضا می گیرند.
درهمان روزهای نخست جنگ تحمیلی ، محمد حسین تصمیم می گیرد که به جبهه برود وبا متجاوزان بعثی بجنگد . زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش می افکند. دریکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، می رساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند.
یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود ، مبلغ 50 تومان را به دوستش می دهد واز او می خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند وسپس آن ها را مطلع کند . دوست ا و یکی ، دو روز بعد خبر را چنین می دهد که :
من رفتم جبهه نگران من نباشید.
در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او می شده و با وی صحبت و سعی می کند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود . شهید فهمیده که درعزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش می آید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد. درهمین مدت کوتاه حضور درخرمشهر با دوستی که درآن جا پیدا کرده بود، یعنی محمد رضا شمس ، هر دو مجروح می شوند وآن دو را به بیمارستان منتقل می کنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر می گردد. درحین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده می گوید:
من به شما ثابت می کنم که می توانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.
او برای اثبات لیاقت خود یک با ر به تنها یی به میان عراقی ها رفته ولباس و اسلحه ای از عراقی ها به دست می آورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک می شود، به طوری که رزمندگان مشاهده می کنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید! می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم . هنگامی که نزدیک می شود، می بینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد.
مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم د رجبهه اعتماد واطمینان پیدا می کند، به او اجازه ماندن د رجبهه را می دهد.
از آن پس او به اتفاق دوست شهیدش محمد رضا شمس ، دریک سنگر قرار داشتند تا درهجوم عراقی ها به خرمشهر محاصره می شوند.
محمد رضا شمس ، دوست و هم سنگر حسین زخمی می شود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و به سنگر خود بر می گردد و می بیند که تانک ها ی عراقی ( ظاهرا 5 دستگاه ) به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده ودر صدد محاصره آن ها هستند.
حسین درحالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او می خورد واز ناحیه پا مجروح می شود. اما زخم گلوله نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی می کند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر می کند و خود نیز تکه تکه می شود . افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است ، جملگی روحیه خود را می بازند و با سرعت تانک ها را رها کرده و فرار می کنند. در نتیجه ، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم می رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند.
رهبر معظم انقلاب ، می فرمایند:
زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش آموز بسیجی ، شهید فهمیده از اصالت های دفاع مقدس می باشد .
مقام معظم رهبری د ردیدار با خانواده او در رابطه با فداکاری و شجاعت او فرمودند:
بروز چنین حوادثی که از تربیت صحیح واصالت های خانوادگی است ، صرفا درمحیط های اسلامی جلوه گری و نور افشانی می کند.
سید شهیدان اهل قلم ، حاج مرتضی آوینی ، در قسمتی از برنامه پنجم روایت فتح با نامشهری درآسمان شهادت محمد حسین فهمیده را این گونه زیبا ترسیم می کند:
خرمشهر، از همان آغاز خونین شهر شده بود. خرمشهر، خونین شهر شده بود. آیا طلعت را جز از منظر این آفاق می توا ن نگریست ؟ آنان درغربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهای شان زیر تانک های شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست . اما... راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمی یابند. گردش خون در رگ های زندگی شیرین است . اما ریختن آن در پای محبوب ، شیرین تر.
... شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند. حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی انتهای نور، که پرتوی از آن همه کهکشان آسمان دوم را روشنی بخشیده است.
خبر شهادت حسین فهمیده
صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می کند که نو جوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است . امام قدس سره در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر می کنند، جملات معروف خود را پیرامون او می فرمایند:
رهبر ماآن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.
به این ترتیب و با این کلمات ، حسین و فداکاری و شجاعت او جاودانه شد. بقایای پیکر شهید حسین فهمیده دربهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 44، شماره 11، به خاک سپرده می شود.
86/7/20
12:32 ص
واژه «عید» از ریشه عود گرفته شده و به معناى بازگشت است، و واژه «فطر» ازفطرت گرفته شده و به معناى سرشت است. بنابراین عید فطر؛ یعنى بازگشت به فطرت و سرشت.
بازگشت ازاین نظر که آیا رابطه ما با فطرت پاک انسانى به طورصحیح برقراراست یا نه؟ آیا آن اعماق روح و فطرت پاکى که خداوند به ما داده و براثرحجابهاى جهل، انحراف و گناه، زنگار بر رویش نشسته، درکلاس ماه رمضان زنگارها زدوده شدهاند یا نه؟ که اگر چنین است باید ابتداى نجات وآغاز پیروزى برطاغوت نفس را در نماز عید فطراعلام بدارند و جشن بگیرند. به عنوان این که: آن چه را در ماه رمضان آموختهاند و در راه خودسازى و بهسازى به کار بردهاند ابراز بدارند، با کلمات و حرکات، بلکه درقلب و درون، با تمام وجود و احساس، و با شعارآمیخته با شعوروفریاد برون و درون که: «الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله و الله اکبر ولله الحمد والحمدلله على ما هدانا وله الشکرعلى ما اولانا؛ خدا بزرگتراز آن است که توصیف گردد. آرى چنین است، معبودى جزخداى یکتا و بىهمتا نیست، وخدا بزرگترازآن است که وصف شود، حمد و سپاس اختصاص به ذات پاک خدا دارد به خاطرآن که ما را درراستاى پاکسازى و بهسازى هدایت کرده، و شکراو را که جمعیت ما وامت ما را برترین جمعیت وامت قرار داده است.» رمضان اندک اندک پایان مىپذیرد، و به انتهاى خود مىرسد، مسلمانان درمکتب رمضان و روزه، در پرتو آیات قرآن و نیایشها وتقویت صبرواراده، پس از فراگیرى و آموزش به خودسازى پرداختهاند؛ اینک جشن مىگیرند که درراه پردستاندازجهاد اکبر، با گامهاى استوارعبورکردهاند و به مقصود رسیدهاند. چرا که براى انسان بازگشت به خویشتن، فرا رسیدن بهارمعنویت است؛ مانند درختانى که پس ازگذران زمستان سرد ، به بهاررسیدهاند و درمسیرحرکت قرار گرفتهاند، به راستى چه عیدى شیرینتر وچه پیروزىاى شکوهمندتر از بازگشت به خویشتن، و پیروزى برطاغوت نفس اماره؟ که فطرت را زیر پاى سهمگین خود منکوب کرده است.
چهارعید دراسلام به طوررسمى وجود دارد که عبارتاند از: عید قربان، عید غدیر، عید جمعه وعید فطر. عید قربان جشن ایثار و فداکارى است، و مسلمان دراین رابطه به خویشتن بازمىگردد که آیا به باطن و ماهیت چنین عیدى رسیده است یا نه. آن گونه که ابراهیم خلیل(ع) قهرمان توحید رسید، و حسین بنعلىعلیهماالسلام آن را درکربلا تکمیل کرد. عید غدیر جشن ولایت و امامت است و انسان مسلمان با ژرفاندیشى به خویشتن مىنگرد که آیا انتخاب او در مسئله بسیارمهم رهبرى، صحیح بوده است یا نه؟ که دربینش اسلام ناب، مسئله بسیارعمیقى است، و از ارکان زیربنایى نظام اسلام است، که اگراو نباشد هیچ یک ازمفاهیم اسلام، ارزش واصالت خود را نمىتوانند نشان دهند. عید جمعه بازگشت به خویشتن است که نقش اساسى درپیشبرد اهداف، و وصول به مقصود دارد، و به راستى که برقرارى اتحاد و یک رنگى وهمدلى مسلمانان، وسیعترین و ژرف ترین برکات را براى آنها به ارمغان خواهد آورد.
ولى آیا مىدانید که اگرعید فطرت و خودسازى نباشد، عیدهاى دیگرتکمیل نخواهد شد. اگرچنین عیدى درزندگى انسان تحقق یابد همه روز، روزعید است؛ چنان که امیرمومنان على(ع) فرمود: «انما هوعید لمن قبل الله صیامه و شکر قیامه، وکل یوم لا یعصى الله فیه فهو عید؛(1)امروزتنها عید کسانى است که روزه آنها درپیشگاه خدا پذیرفته شود، و عبادتهاى شبانه آنها مورد پذیرش خداوند شده باشد، و هر روزى که گناه نکنى روزعید تو است.» حضرت على(ع) این سخن را ازسرچشمه وحى گرفته بود، چرا که وقتى خطبه رسول خدا(ص) را درمسجد پیرامون فضایل ماه رمضان شنید، ازآن حضرت پرسید: «بهترین کاردرماه رمضان چیست؟» پیامبر(ص) پاسخ داد: «الورع عن محارم الله عزوجل؛ (2)ورع و پرهیزکارى ازآن چه خداوند حرام نموده است مىباشد؛ یعنى همان خودسازى و بازگشت به فطرت پاک توحیدى.»
براى این که مسئله «بازگشتبه فطرت» را که ماهیت عید فطر را تبیین مىکند، بهتر بفهمیم و به اهمیت آن، بهتر و عمیقتر پى ببریم، مسئله عید و فطرت را به طورخلاصه ازدیدگاه قرآن، مورد بررسى قرار مىدهیم.
در قرآن مجید کلمه عید یک بار آمده، که دررابطه با حضرت عیسى(ع) و حواریون وشاگردان مخصوص اواست، به این ترتیب که: آن شاگردان مخصوص براى تکمیل ایمان خود به عیسى(ع) گفتند: «آیا پروردگار تو مىتواند غذایى ازآسمان (مائده) براى ما بفرستد؟» حضرت عیسى(ع) ازاین تقاضا که بوى شک و تردید مىداد، نگران شد و به آنها فرمود:
«از خدا بترسید اگرایمان دارید.» ولى به زودى حضرت عیسى(ع) دریافت که مقصود آنها مشاهده معجزه بزرگ از عیسى(ع) است، تا درپرتو دیدارآن، قلبشان پاک وسرشارازاطمینان ویقین گردد، ازاین رو به خدا عرض کرد: «اللهم ربنا انزلعلینا مائده من السماء تکون لنا عیدا لاولنا وآخرنا وآیه منک؛ (3) خداوندا!مائدهاى ازآسمان برما بفرست تا عیدى براى اول و آخرما باشد و نشانهاى ازتو.»
و ازآن جا که روز نزول مائده روز بازگشت به پیروزى و پاکى و ایمان به خدا بوده است، حضرت مسیح(ع) آن را «عید» نامیده است، ومطابق روایات چون«مائده» درروز یکشنبه نازل شده، مسیحیان این روز را مانند جمعه ما مسلمانان، روزعید مىدانند و تعطیل مىکنند. نتیجه این که درقرآن کلمه «عید» به عنوان تکمیل ایمان، و وصول به مرحله یقین که اساس خودسازى است، مطرح شده است.
بنابراین ما که پیرو قرآن هستیم، باید به مسئله عید به عنوان محور پاکسازى وبهسازى بنگریم. عید فطر وقتى براى ما عید واقعى است که درمسیرخودسازى، پیروزشده باشیم، و تحول عمیقى درما پدیدارشده باشد.
اما در مورد فطرت، باید توجه داشت که قرآن با صراحت، خداشناسى و دین را مسئلهاى فطرى مىشمرد. آیات متعددى در قرآن به این مطلب دلالت دارد، ازجمله درآیه 30 روم مىخوانیم: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التى فطرالناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم؛ اى پیامبر! روى خود را متوجه آیین خالص پروردگارکن، این فطرتى است که خداوند انسانها را برآن آفریده، دگرگونى درآفرینش خدا نیست.» این آیه با صراحت، بیان کننده آن است که دین اسلام بر اساس فطرت و سرشت ونهاد انسان مىباشد، ودستورهاى آن، همه وهمه هماهنگ با درون ذات وجود انسان است، واگرفطرت از دستبرد جهل، خرافات، تبلیغات غلط و تربیتهاى ناسالم، محفوظ باشد، همان را مىخواهد که آیین ناب اسلام آن را مىخواهد، و خداوند آئینش را براساس نیازهاى فطرى بشرتدوین نموده است. و اگرانسان داراى فطرت نخستین، به دور از حجابها و زنگارها باشد، بدون هیچگونه تردید و دغدغه، راه توحید ودستورهاى صحیح الهى را مىپسندد و برمىگزیند، معناى جهاد اکبر و مبارزه بىامان با طاغوت نفس این است که پردهها و حجابها و زنگارها را ازروى فطرت پاک برداریم و آن را پیروى کنیم.
فطرت در تعبیرات دانشمندان بردوگونه است: فطرت عقل و فطرت دل.
فطرت عقل یعنى استدلال روشن عقلى، که انسان بعد ازرسیدن به کمال عقل با مشاهده نظام جهان و دقت دراسرارهستى، بىدرنگ به این حقیقت منتقل مىشود که محال است، این نظام واسرارشگفتانگیز معلول مبدئى فاقد عقل و شعور باشد و این«عقل فطرى» بدون نیاز به استاد ومعلم به مقصود مىرسد، ولى فطرت مفهوم دیگرى نیز دارد که ازآن تعبیربه «فطرت دل» مىشود، که تفسیر فطرى بودن دین بااین تعبیر، صحیحتر و مناسبتر به نظر مىرسد. و منظورازآن این است که انسان وقتى به اعماق جانش مىنگرد، نورحق را مىبیند، وندایى را با گوش دل مىشنود، ندایى کهاو را به سوى مبدا علم و قدرت بىنظیر هستى دعوت مىکند، که گاهى ازآن تعبیر به«درک وجدانى» مىشود، مانند آن که وقتى انسان یک گل زیبا را مىبیند، بدون مقدمه و استدلال به زیبایى آن پى مىبرد و ازآن لذت مىبرد. اینک پس ازاین بیان، به اصل بحث باز مىگردیم که «عید فطر» به معناى بازگشت به فطرت است، یعنى مساله جهاد اکبر وخودسازى درماه رمضان، انسان را به مقامى مىرساند که پردههاى جهل، هواپرستى وخرافات وهرگونه موانع ضد فطرت، ازسرراه فطرت برداشته مىشود، و انسان مسلمان دراین هنگام به فطرت ناب خود که ازدرون ذات وجودش مىجوشد بازمىگردد، همان فطرتى که آیینه صاف خدانما وحق نمااست؛ همانپیامبر باطن که اگر ازاسارت زنجیرهاى جهل و هواپرستى آزاد گردد، راهنماى کامل و دقیق انسان به سوى کمالات است. و به طورروشن موجب سعادت انسان مىگردد.
هرگاه انسان در پرتو فیوضات و برکات ماه رمضان و عبادت روزه، به این درجه رسید، به حقیقت مفهوم عید فطر رسیده است، وآغازماه رمضان درواقع براى او عید است و باید جشن پیروزى بگیرد، وگرنه هرگز براى او عید نخواهد بود.
جالب این که درآیه مذکور، دین«قیم» واستوارو به عبارت دیگرخالص و ناب، آن دینى است که با فطرت بىآلایش و سالم آمیخته شده باشد.
نکته قابل توجه این که شواهد زنده متعدد عینى وجود دارد که نشان دهنده فطرى بودن ایمان به حق است؛ مانند واقعیتهاى تاریخى که نشان مىدهد، درمیان هر ملتى درهردورهاى اعتقاد به خداشناسى و مذهب وجود داشته است، چنانکه شواهد باستان شناسى وآثاروعلائم به جا مانده ازدورههاى قبل ازتاریخ بیان کننده این واقعیت است.
مطالعات روانى و اکتشافات روانکاوى درابعاد روح انسان نیزشاهد دیگرى برفطرى بودن اعتقادات دینى است، روانشناسان چهارتمایل عالى واصیل را به عنوان ابعاد چهارگانه روح معرفى مىکنند که عبارتاند ازحس دانایى، حس زیبایى، حسنیکى، و حس مذهبى. که این خود نیز دریچه دیگرى برفطرى بودن دین است. (4)
شاهد دیگر برواقعیت فطرى بودن دین حق، «ناکامى تبلیغات ضد مذهبى» است، که در همه جاى دنیا مشاهده مىشود، فروپاشى شوروى و کمونیسم درعصرحاضریکى ازنمونههاى آن است. و هم چنین تجربیات شخصى در سختىها ورنجها شاهد دیگر برتوجه انسان به خواست فطرت یعنى خداجویى و پناه آوردن به حق است، که درقرآن درآیات گوناگونى به این مطلب اشاره شده است.
این بحث را با چند گفتار ازپیامبر(ص) وامامان معصوم(ع) پایان مىبریم:
در حدیث معروفى از پیامبراکرم(ص) مىخوانیم فرمود: «کل مولود یولد علىالفطرة حتى لیکون ابواهما اللذان یهودانه و ینصرانه، (5)هرنوزادى برفطرت اسلام ودین خالى ازشرک آفریده شده است، و رنگهایى همچون یهودیت و نصرانیت انحرافى است که ازطریق پدرومادربه آنها انتقال مىیابد.» وامیرمومنان درضمن گفتارى مىفرماید: «فبعث فیهم رسله، و واترالیهم انبیائه لتستادوهم میثاق فطرته، (6)خداوند رسولان خود را به سوى انسانها فرستاد وانبیاى خود را یکى پس از دیگرى ماموریت داد تا وفاى به پیمان فطرت را ازآنها مطالبه کند.» نتیجه این که نباید فطرت را که همانند آیینه خدانما و حقجو، دردرون، ما را راهنمایى مىکند، وآیین حق را نشان مىدهد به باد فراموشى بسپاریم، بلکه باید در پرتو جهاد اکبر به ویژه درماه رمضان خود را به این مرحله برسانیم تا ازاین پیامبروچراغ فروزان درون بهرهمند گردیم.
حجةالاسلام والمسلمین محمد محمدى اشتهاردى
2- شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، ج1، ص295.
3- مائده / آیه 114.
4- برای اطلاع بیشتربه کتاب «حس مذهبى یا بعد چهارم روح انسانى» ترجمه مهندس بیانى رجوع نمایید.
5- علامه طبرسى، تفسیرجمع الجوامع، ذیل آیه 30 روم.
6- سید رضى، نهج البلاغه، خطبه اول.
86/7/12
2:43 ع
لیله القدر خیر من الف شهر
امام علی علیه السلام فرمودند: «شب قدر در هر سالی هست، در این شب امور همه سال (و تقدیرها و سرنوشتها) فرو فرستاده میشود، پس از درگذشت پیامبر نیز این شب صاحبانی دارد.»
شب قدر، بزرگترین، شریفترین، پر ارجترین و پر رمز و رازترین شبها در گردونه زمان است که قلمها در وصفش میشکنند و زبانها در توصیفش قاصر و عقل و تدبیرها در فهم آن مبهوت و متحیر میمانند.
شبی که به فرموده امام صادق علیه السلام قلب رمضان به شمار میآید. بهترین شب سال، شب قدر است که خداوند در قرآن کریم آن را شبی پربرکت دانسته و ارزش آن را برتر از هزار ماه بیان میکند.
آیا به راستی برکتی بالاتر از این هست که یک شب هم تراز هزار ماه یعنی 30 هزار شب یا 83 سال و 4 ماه قرار گیرد؟
چرا این شب «شب قدر» نامیده شده است؟ چه اسراری در آن نهفته و چه وقایع و حوادثی در آن رخ داده و میدهد؟
مفسران قرآن کریم با استفاده از قرآن و احادیث پیشوایان معصوم دین درباره نامگذاری این شب به «شب قدر» مطالب و دلایل زیادی آوردهاند.
شب قدر یعنی شب بزرگ و باعظمت، زیرا در قرآن کریم «قدر» به معنای منزلت و بزرگی خدا آمده است. (حج /74)
همه مقدرات بندگان نیز در طول سال در این شب رقم میخورد. (دخان /4)
همچنان که امام رضا علیه السلام فرمودند: «خداوند در شب قدر آنچه را از این سال تا سال بعد پیش خواهد آمد مقدر میفرماید از زندگی یا مرگ، از خوب یا بد یا روزی، پس آنچه خداوند در این شب مقرر فرمود، وقوع آن حتمی خواهد بود.»
البته این امر هیچ گونه تضادی با آزادی اراده انسان و مساله اختیار ندارد زیرا تقدیر الهی به وسیله فرشتگان طبق شایستگیها و لیاقتهای افراد و میزان ایمان و تقوا و پاکی نیت و اعمال آنهاست.
بدون شک مفاهیمی چون وعده و وعید، انذار و بشارت، کیفر و پاداش در قرآن و روایات بدون اراده و اختیار انسان بی معنا خواهد بود.
حضور انسان در محافل شب قدر، عبادت و دعا و ... جلوههایی از حضور اراده و اختیار انسان است. بزرگترین اشتباه درباره حقیقت مشیت الهی این است که گروهی خود را صاحب همه چیز میدانند و تصور میکنند خداوند به صورت مطلق همه کارها را به بندگان خود واگذار کرده است؛ پس نه ثواب و عقاب در کار است و نه مسوولیت و اخلاق.
گروهی دیگر نیز فکر میکنند انسان موجودی مجبور است که هیچ اختیار و آزادی ندارد و همه چیز توسط قضا و قدر تعیین میشود.
در حالی که حقیقت امری میان این دو نظر است یعنی نه جبر قضا و قدر و نه واگذاری مطلق به بندگان، چرا که بعضی از کارها را ما به خواست و اراده خودمان انجام میدهیم مثل خوردن، آشامیدن، رفتن، آمدن و ... و در بعضی دیگر از کارها همچون به دنیا آمدن، از دنیا رفتن و ... اراده و خواست ما مطرح نیست.
در شب قدر فرشتگان بسیاری به زمین میآیند به طوری که زمین بر آنها تنگ میشود، لذا آن را «شب قدر» نامیدهاند زیرا یکی از معانی «قدر» به معنای ضیق و تنگ است (اطلاق /7) و در این شب قرآن با تمام قدر و منزلتش به وسیله فرشته صاحب قدر بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد.
شب قدر در طول سال بیش از یک شب نیست و آن شب نیز در ماه مبارک رمضان واقع شده است. این مساله، مورد قبول همه مسلمانان است که هیچ گونه شک و تردیدی در آن وجود ندارد؛ زیرا از سویی خداوند در قرآن میفرماید: «ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده است.» (بقره /185)
و از سوی دیگر در آیه اول سوره قدر میخوانیم «ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم.» از همراه کردن این دو آیه مبارکه به یکدیگر چنین نتیجهگیری میشود که شب قدر خارج از ماه مبارک رمضان نیست و حتما در این ماه قرار دارد.
بنابر روایات اسلامی خداوند اجابت را در میان دعاها پنهان کرده است تا مومنان به همه دعاها روی آورند. همان گونه که وقت مرگ را پنهان کرده است تا مردم در همه حال پذیرای آن باشند.
وقت قیامت و ظهور امام زمان (عج) را نیز مخفی کرده تا اهل معصیت آنها را دستاویزی برای نیل به مقاصد شوم خود قرار ندهند و در مقابل مومنان در همه حال مراقبت بیشتری از خود نشان دهند. بر همین مبنا شب قدر مخفی است و زمان دقیق آن مشخص نیست.
امام علی علیه السلام دلیل مخفی بودن شب قدر را در این میداند که مومنان شبهای بیشتری را قدر بدانند و به آرزوی درک فضیلت آن به کارهای نیک و عبادت بیشتری پرداخته و از معاصی و زشتیها دوری گزینند و در پرستش خداوند تلاش بیشتری نمایند.
از سوی دیگر شب قدر بایستی مخفی باشد زیرا اگر شب خاصی معین میشد، برخی افراد بر اثر توفیق شب زندهداری و احیائ آن به عُجب و غرور مبتلا میشدند اما هنگامی که زمان آن معین نباشد، بر اثر مواظبت بیشتر، ملکات فاضله در نفسشان راسختر میشود و در نتیجه از برکات و فیوضات بیشتری در این شبها بهرهمند میشوند.
اگر این شب معلوم بود، حرمت و عظمت درخورشان را نداشت، زیرا مردم همواره برای هر چه که از دید آنها مخفی است، احترام بیشتری قائلند.
بیتردید شب قدر از شبهای با عظمت و با اهمیت سال است و دلیل فضیلت این شب بر سایر شبها به اعتبار اموری است که در این شب محقق میشود.
از دیگر فضایل این شب نامگذاری یکی از سورههای قرآن به نام «قدر» است و این خود گویای فضیلت و اهمیت این شب است. این شب، شب مبارکی است زیرا خدا میفرماید: و قرآن که بهترین خیرات و برکات است در این شب مبارک نازل شده است. (دخان /3)
نزول ملائکه و روح در شب قدر نشانه شرافت آن بر هزار ماه است. چنان که امام باقر علیه السلام نیز فرمودند: «عمل صالح در شب قدر از قبیل نماز و زکات و انواع کارهای خوب بهتر است از عمل در هزار ماهی که در آن شب قدر نباشد.» شب قدر سراسر خیر و سلامت است و از هر امر ناپسندی به دور است و این خود نیز نشان شرافت آن بر هزار ماه است.
بنا بر روایات و ظاهر آیات سوره قدر، شب قدر منحصر به زمان رسول خدا لی الله علیه و آله نیست و فرشتگان در شب قدر مقدرات یک سال را نزد «ولی مطلق زمان » میآورند و بر او عرضه میکنند. این واقعیت از روز نخستین خلقت بوده است و تا قیامت هم ادامه دارد.
از سویی نیز بنابر روایات زمین از نخستین روز خلقت تا آخر فنای دنیا بیحجت نخواهد بود چنان که امام علی علیه السلام فرمودند: «شب قدر در هر سالی هست، در این شب امور همه سال (و تقدیرها و سرنوشتها) فرو فرستاده میشود، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله نیز این شب صاحبانی دارد.»
حجت خدا در زمین در زمان حاضر وجود مقدس و مبارک حضرت مهدی(عج) است و اوست که حجت خدا و وصی اوصیا و خلیفه رسول خدا و معصوم از هر گناه و پلیدی است و لذا صاحب شب قدر است.
86/7/10
8:27 ع
امام علی علیه السلام زودتر از تمام مردم عصر خود به خدا و رسولش صلی الله علیه و آله ایمان آورد و نماز گزارد. ایشان این موضوع را به طور مکرر اعلام فرمود و هیچ کس هم به مخالفت با ایشان برنخاست.
این مطلب را هم راویان شیعه نقل کردهاند و هم راویان اهل سنت. خود آن حضرت میفرمایند: اللهم انی اول من اناب و سمع و اجاب، لم یسبقنی الا رسول الله (ص) بالصلاه! (1)
بار خدایا من نخستین کسی هستم که به حق رسیده و آن را شنیده و پذیرفته است و هیچ کس بر من در امر نماز سبقت نگرفت، مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله، و نیز فرمودهاند: «من هفت سال پیش از آن که کسی با پیامبر نماز بخواند، با او نمازگزاردم.» (2)
در نماز علی علیه السلام سخنها رفته و کلامها گفته و کتابها نوشته شده است؛ «نمازی که در آن، چنان غرق در مناجات و خضوع و بندگی میشد که گوشش نمیشنید، چشمش نمیدید و زمین و آسمان و مافیها از خاطرش محو میشد! نمازی که در آن از خوف خدا بر خود میلرزید و رنگ از رخسار مبارکش میپرید. اصولاً معنای نماز را باید در نماز علی علیه السلام جست و معنای خوف را باید از چهره رنگ پریده او دریافت و خدا را باید از چشم او دید.
نقل است که پس از شهادت امیرمومنان، حضرت علی علیه السلام، یکی از اصحاب آن حضرت به نام «ضرار» با معاویه روبرو شد. معاویه گفت: «میخواهم علی علیه السلام را برایم توصیف کنی!» ضرار - که حالتی غمبار بر وجودش مستولی شده بود- لب به سخن گشود: «شبی علی علیه السلام را در محراب عبادتش دیدم که از خوف خدا چون مارگزیدگان به خود میپیچید و به سان غمزدگان میگریست و میگفت:«آه! آه! از آتش دوزخ...»، و کلام ضرار که بدین جا رسید، معاویه گریان شد! (3)
علی علیه السلام که اولین نمازگزار پس از پیامبر صلی الله علیه و آله است و رکعت به رکعت نمازش و تکبیر به تکبیرش دیدنی و شنیدنی است، آخرین نمازش نیز شنیدنی است، هر چند که قلم از توصیف عاجز باشد و بیان از تعریف، وامانده:
آن شب - شب نوزدهم ماه رمضان - مکرر از اتاق بیرون میآمد و به آسمان مینگریست؛ باز میگشت و با خود میگفت: «به خدا قسم این همان شبی است که مرا وعده شهادت در آن دادهاند.» پس موعد عزیمت که رسید، آهنگ رفتن کرد. ام کلثوم (س) که میزبان حضرتش بود و از این رفتار پدر، مضطرب و نگران، مانع از رفتن علی علیه السلام شد و از ایشان درخواست کرد تا شخص دیگری را به جای خود برای اقامه نماز به مسجد بفرستد، اما آن حضرت امتناع کرد و فرمود: « از قضای الهی نمیتوان گریخت.» پس گام در رکاب قضای الهی نهاد و به راه افتاد.
زمین بر آن بود که آهنگ حرکت خود را به گامهای علی علیه السلام متصل کند. چشمهای ناسوتیان در تمنای ماندن، تند آب اشک ساز کردند و لاهوتیان، دست تمنا بر کنگره عرش ساییدند و ام کلثوم (س)، درمانده از همه چیز و همه جا، خون جگر بدرقه راه علی علیه السلام کرد. در بین راه چند مرغابی به حضرت نزدیک و گویی مانع از رفتن ایشان شدند، اما شهادت علی علیه السلام، گویی بی بازگشتترین قضای الهی در آن لیلة القدر خدایی بود. این رفتن دیگر بازگشتی نداشت و علی علیه السلام دیگر طاقت ماندن! چون خواست از در خانه خارج شود، قلاب در، چنگ در کمربند او انداخت و این آخرین حربه زمینیان برای بازداشتن علی علیه السلام از رفتن بود. علی علیه السلام از در که گذشت، زمینیان دیگر از او دست شستند. و علی علیه السلام کسی نبود که از شهادت بگذرد که سالیان سال است به انتظار چنین شبی نشسته... کمربند خود را محکم بست و خطاب به خویش فرمود: «ای علی! کمربندت را محکم ببند و برای مرگ آماده شو.»
کوچهها را یکی پس از دیگری جا میگذاشت تا این که به مسجد رسید. ابتدا چند رکعت نماز گزارد و چون فجر دمید، بر بام مسجد رفت و آخرین اذان خود را در آن شهر پر از حیله و نیرنگ، ارزانی زمینیان نمود و این آخرین اذانی بود که علی علیه السلام بر ماذنه مسجد کوفه فریاد زد!
آن شب تمام اهالی کوفه نوای دلنشین اذان علی علیه السلام را شنیدند. یتیمان در خواب فرو رفته که خواب پدر میدیدند، با شنیدن صدای علی علیه السلام ، از خواب برخاستند و چون دریافتند علی علیهالسلام بیدار است، احساس آرامش و امنیت کردند و غم بیپدری از چشمان خواب آلودشان رخت بر بست. آری این بانگ اذان علی علیه السلام است؛ پدر یتیمان کوفه همو که تمام یتیمان کوفه، لذت نشستن بر زانویش را تجربه کرده و از دست پر کرمش نان و خرما خوردهاند و در آغوش پدرانهاش جا خوش کردهاند.
... و علی علیه السلام برای اقامه نماز به داخل مسجد آمد ... خفتگان را بیدار کرد؛ آن ملعون، ابن ملجم، بیدار بود ولی به روی شکم دراز کشیده و خود را به خواب زده بود و شمشیری در زیر جامهاش پنهان داشت، حضرت به او فرمود: «برخیز که وقت نماز است و این چنین (به روی شکم) نخواب که خواب شیطان است؛ بر دست راست بخواب که خواب مومنان است و یا به طرف چپ بخواب که خواب حکیمان است و یا به پشت بخواب که خواب پیامبران (ع) است... قصدی در خاطر داری که نزدیک است آسمانها از سنگینی آن فرو ریزند و اگر بخواهم میتوانم خبر دهم که در زیر جامهات چه پنهان کردهای... .» پس به جانب محراب رفت؛ در محراب ایستاد و به نماز مشغول شد. ابن ملجم مضطرب و نگران بود ... علی علیه السلام به آرامی تکبیر گفت و به رکوع رفت... ابن ملجم که در کنار ستونی به کمین ایستاده بود، چون بید به خود میلرزید ... علی علیه السلام سر از رکوع برداشت و به سجده رفت ... قلب کثیف ابن ملجم به شدت میتپید ... علی علیه السلام سر از سجده برداشت ... ابن ملجم دوید ... شمشیرش را بالا برد تا فرود آورد، ولی شمشیرش به سقف محراب گیر کرد. باز قصد فرود آوردن شمشیر را نمود، شمشیر را فرود آورد و فرق علی علیه السلام تا سجدهگاه شکافته شد و فریاد علی علیه السلام، فریاد در گلو مانده علی (ع) برخاست: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، فزت و رب الکعبه.»و جبرییل، عزادار و مویه کنان در میان زمین و آسمان بانگ برداشت:
سوگند به خدا پایههای هدایت ویران شد و نشانههای تقوا از بین رفت و ریسمان محکم از هم گسست. پسر عموی پیامبر کشته شد، جانشین برگزیده کشته شد، علی مرتضی توسط نگون بختترین انسانها کشته شد.
. 1- نهج البلاغه، خ131
. 2- الغدیر / 3/221
. 3- گفتارهای معنوی شهید مطهری/ 63
86/7/3
11:16 ع
یاران دیار رمز و راز آمده اند از عرصه عشق سرافراز آمده اند خورشید صفت به شبیخون زده اند با دامن پرستاره باز آمده اند در کوچه های سوز و اندوه، بر شانه های اشک تیمم می کنیم، بر عرشه سجاده خون، آوازهای شکسته را در شولای سرخ عشق و تغزل می پیچد، سفره دلتنگی مان، چقدر زیبا و دلرباست. سرودهای جنگ در رخسارهای پاییز یخ نبسته است و رخصت تجلی را از بهار ترانه های آتشین و فریادهای صبح رهایی گرفته است. بارش قدمهای آفتاب، قطره قطره خستگی را آب می کند و من در شکوفه خیز لبخند خورشید پنجره های بسته دل را می گشایم. جهاد فی سبیل ا...، مزرعه سبزی است که مجاهدین را در قلب خود می پروراند و عطر شهادت را بر قامت تاریخ می پراکند شهید زداینده زنگار غم از چهره ی مغموم زمانه است و نام نکویش موج وار، در دریای وسیع شرافت و انسانیت آشیان گزیده است. جهاد آئینه ایست که مجاهدین، سیمای سبحان را در آن می یابند و جان خود را در زلال یار متبرک نموده و سخاوتمندانه، آن را تقدیم جانان می کنند تا روزنگار، نام شهیدان را با آب حیات در صحیفه ی زرین روزگار ثبت و آن را بعنوان جهت یاب سعادت به آیندگان تقدیم نماید. شهادت، سفیر صبح است و بر لب سرود روشنایی می سراید و قامت خصم از این سفیر شب شکن هم خمیده است، لذت حضورش در سجاده وسیع ایمان، کام تشنه روزهایمان را سیراب می کند. شهید، میوه باغ جهاد است و یادش قرین لحظه های پاک و رویایی ماست و خاطره فداکاریش را در دیوارهای خاکی شهرهایمان فریاد می کنیم. آری، شهدا برای آرامش ما از آسایش خود گذشتند و برای رفاه تمام ایرانیان از رفاه خانواده خود صرفنظر کردند. از خواسته ها و امیال درونی شان گذشتند تا چشمان ما به لذت نظاره ماه و آفتاب مانوس شوند و دستانمان با لمس صداقت و مهربانی، صفا و صمیمت را درک کنند و اینک که سالها از عروج عاشقانه آنان می گذرد، لحظه ها با یاد و نام آنها طراوت می گیرد و دشت عاطفه ها را رایحه معطر حضورشان سرسبز می شود. آری، اکنون که کوچه هایمان نام شهید بخود گرفته و با خود آذین بسته می شوند، آیا این کار برای زنده نگهداشتن این مشعل پرنور یاران، کافی است؟ ما وارثان خط سرخ شهادتیم، جامه ای از یاس های نیلی بر تن داریم که با هر نسیمی بوی عطر دل انگیزش تا کوه قاف معطر می گردد و مشام جان عشاق را می نوازد، ما با یاد شهیدانمان زنده ایم و با افتخار به آنان به حیات خویش ادامه می دهیم براستی که شهیدان بر گردن ما ایرانیان چه حقوق عظیمی دارند و ما در برابر آنان چه رسالتهای سختی بر عهده داریم. آنها به ما آزادی و آزادگی دادند. همانهایی که از طنین بانگ رعدآسای کلامشان در ذهن ظلمت، اضطراب می افتاد و کوه زیر پایشان از عزم و وقارشان ترک بر می داشت و می لرزید. آری، ما راه و رسم آزاد زیستن را از سرو قامتان مجاهدی آموخته ایم که دشت سرسبز جهاد را پرطراوت کرده و عزم بلندشان، سترگی کوه را شرمسار نموده است، پس به یمن این عظمت جاودانه، تندیس بلورین نامشان را در بلندای رفیع قله ایمان همواره برافراشته نگه داریم شاید که به میمنت این حضور مقدس همه روزهایمان را بهاری نماییم. پاسبان طریقی هستیم که شهیدانمان برای حفظ آن، گرانبهاترین سرمایه وجود را فدا کردند. آنان با سربلندی به تکلیف خود عمل کردند و ما نیز باید به رسالت خود عمل کنیم. پس با افتخار، سلاحهای آتشین جهادگران را باید برداشت و در سنگر خونین شهیدانمان با عزمی آهنین، به جنگ مهاجمان عرصه تهاجم و شبیخون فرهنگی، که در کمین انقلاب نورسته ما نشسته اند، رفت و به یاد شهیدانمان حماسه دیگر به پا کرد. دشمنی که از یاد شهیدان، برخود می لرزد و از ترویج فرهنگ جهاد و حماسه، آزرده خاطر می شود. زیرا آنان خوب فهمیده اند که رهایی ایران بزرگ از چنگال حریق خانمان سوز و استبداد ستم شاهی و استقلال و آزادی آن در عالم، مدیون از خود گذشتگی شهیدان و ایثارگران است. لذا جا دارد که با ایمان به رشادت و مردانگی آنها اعمالمان را در بحر صداقت و سادگی مجاهدان به جولان درآورده و طایر آزادی را در آسمان عشق آنان به پرواز در آوریم و با آنان میثاقی جاودانه امضا نماییم، باشد که خاک وجودمان به برکت رایحه معطر حضورشان، رنگ خدایی به خود گیرد. پاسداشت یاد مجاهدان و ایثارگران، یعنی استدامه عزت و اقتدار ایران و شکر نعمتهای وافر و قدردانی از زحمات کسانی که فانی فی اله شدند تا باقی باا... بمانند. مجاهدانی که پیامبر اسلام در وصفشان می فرمایند: “نخستین کسی که وارد بهشت می شود، شهید است” و آن بزرگوار شهادت را شرافتمندانه ترین مرگ می دانند و می فرمایند: “کسی که صادقانه از خداوند شهادت بخواهد، خداوند او را به مقام شهیدان می رساند، هر چند در بستر بمیرد”. و در عظمت مقام شهادت همین بس که امام صادق (ع) می فرماید: “هر که در راه خدا کشته شود، خداوند همه گناهانش را می بخشد.” آری، شهیدان در سودایی آسمانی، جان دادند تا جان را کشته و قربانی شدند تا رضای جان آفرین را بدست آورند. آنان با احرام عشق به وصال معشوق رسیدند تا رژیم متعفن رضاخانی، ناموس ایران را به عیاشان عالم نفروشد و استقلال ما را با بدمستی بیگانگان معاوضه نکند، آنان فنا شدند تا اسلام، عدالت،معنویت و اخلاق اسلامی و امنیت و رفاه اجتماعی بر فضای کشور حاکم گردد و ولایت خدا سایه سار ما باشد. شهیدان به آسمان ایثار رهسپار شدند تا اقتدار ایران و ایرانی در مصاف مستقیم با همه زورمندان جهانی اثبات گردد. آنان در آغوش گرم خاک آرام گرفتند تا حرکت و سازندگی و بالندگی در شریان ایران انقلابی ساری و جاری شود. و خلاصه، شهیدان رونق افزای سفره خدا شدند، تا ساکنان این مرز و بوم بر خوان آرامش و آزادی، میوه درخت اعتماد به نفس را تناول کنند و ریزه خواران اجانب نباشند. براستی تاکنون فکر کرده ایم حال که شهیدان به تکلیف خود بدرستی عمل کرده اند آیا ما هم به رسالت خویش عمل کرده ایم، آیا مردم قدرشناس، عزت و اقتدار امروز خود که مدیون فداکاری شهیدان است را پاس می دارد و یا در غوغای نام و نشان، آنان را فراموش کرده اند؟ آیا مدیران، که امروز لایق خدمتگزاری شده اند، شکرگزار این نعمت عظیم که میراث شهیدان است، هستند و یا در تقسیم قدرت و توزیع صدارت، وقت خود را به بطالت می گذرانند؟ آیا آنان اوقات خود را صرف خدمت به مردم و رسیدگی به یادگاران دفاع مقدس می کنند و یا برای بقاء خود به داد و ستدهای سیاسی سرگرم اند؟ آنانی که به یمن این نظام مقدس الهی، بدون هیچ هزینه ای، بر آخرین پلکان قدرت جلوس کرده اند، نباید مغرور و اسیر قدرت شوند و آن را نشانه شایستگی خود بدانند، بلکه میراث خواران شهیدانی هستند که در کمال گمنامی، سپر بلا شدند تا آقایان ره چند ساله را یک روزه و حتی یک لحظه ای طی کنند و در مصادر امور بمانند. افسوس که در مقابل خیل خادمان گمنام، زیادند شکم بارگان سیاسی که به یمن زد و بندهای سیاسی و جناحی بر پستهای کلیدی خیمه زده اند و آن را به نفع خود و اتبار خویش مصادره کرده اند و در نهایت بی تدبیری لباس صدارت را صرفاً لایق قد رعنای خویش می دانند و گاه به همدیگر شاخ می زنند و برای دیگران نیز خط و نشان می کشند. از خدای متعال می خواهیم که به همه ما بصیرت عطا کند تا در کمال صداقت، پاسدار ارزشهای متعالی شهیدان باشیم و خود را حافظ راه آنان و خادم بازماندگان شریف آنان بدانیم نه حاکم و سالار آنان، و بدینسان بتوانیم به رسالت بسیار سنگین خود در مقابل فداکاری شهیدان و ایثارگران و آحاد جامعه بدرستی عمل نمایم.
86/7/3
11:5 ع
پاسخهای مستدل ، دقیق و علمی رییس جمهوری اسلامی ایران به پرسشهای دانشگاهیان دانشگاه کلمبیا، باعث شد تا آنان با کف زدنهای پی درپی تایید کنند که تبلیغات رسانههای آمریکایی نتوانسته آنها را تحت تاثیر قرار دهد.
دانشگاهیان دانشگاه کلمبیا آمریکا پس از این سخنرانی در یک نظرسنجی بطور رسمی نیز اعلام کردند که موافق اظهارات محمود احمدی نژاد بودند.
شبکههای تلویزیونی سراسر آمریکا که تصور میکردند پرسشهای عمدتا جهت دار و هدایت شده از رییس جمهوری، او را غافلگیر خواهد کرد، این برنامه را بصورت مستقیم پخش کردند.
این رسانهها که شماری از آنها توسط صهیونیستها اداره میشوند پس از دیدن نتایج این نظرسنجی، عملا شوکه شدند.
طبق این نظرسنجی، اکثریت شرکتکنندگان اعلام کردند با دعوت دانشگاه کلمبیا از محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران جهت سخنرانی در این دانشگاه موافق هستند.
پایگاه اطلاع رسانی "کپیتال نیوز" که به شبکه خبری "سی اسپن" وابسته است بانی اصلی این نظرسنجی اینترنتی بود.
۷۷درصد شرکتکنندگان با دعوت احمدی نژاد موافق و تنها ۲۳درصد مخالف بودند.
بسیاری از مردم در تماسهای تلفنی که با شبکه سی اسپن داشتند از انتقادهای بیجایی که از دانشگاه کلمبیا شده، ابراز ناراحتی کرده و ضرورت آزادی بیان را در آمریکا خاطرنشان کردند.
رئیس دانشکده روابط بینالملل دانشگاه کلمبیا گفت که آزادی بیان زمانی ارزش دارد که به صحبتهای افرادی گوش دهیم که با ما هم عقیده نیستند.
جان کوتزوورت تصریح کرد که این دانشگاه سال گذشته از دکتر احمدی نژاد دعوت کرد که به دلایل امنیتی امکان برگزاری این سخنرانی میسر نشد.
رییس جمهوری در نشست روز دوشنبه با دانشگاهیان دانشگاه کلمبیا آمریکا، با متانت خاص و ستودنی به پرسشهای حاضران پاسخ داد.
همزمان با این سخنرانی، برخی گروههای فشار وابسته به صهیونیستها با حضور در مقابل دانشگاه و با سردادن شعارهایی، به سخنرانی رییس جمهوری اعتراض داشتند که نتایج نظرسنجی مذکور نشان داد این گروه اقلیت تا چه میزان از مجموعه جامعه آمریکا جدا هستند.
متن سخنان رییس جمهوری در این نشست متعاقبا مخابره میشود.
86/7/1
12:56 ع
4 ـ بالاخره به خوزستان به شهر نخل های سوخته دیروز و سبز امروز رسیدیم . قامت بلند نخل های سبز حکایت از همت های بلندی می کرد که دشمن را کوچک و خوار نمود و از این آب و خاک بیرون انداخت .
به یقین استواری و ایستادگی نخل ها مدیون بر خاک افتادن ایثارگران و جانبازان و شهیدان است به یقین سبزی نخل ها مدیون سرخی خون ایثارگران است . خوزستان ; نماد مقاومت است ; استان عشق است پایتخت پاکی هاست و شلمچه قلب تپنده حماسه می باشد و آفتاب فروزان آسمان جبهه ها است و یادآوری یادگارهای خمینی (ره ) کبیر است . همانها که با خون خود شلمچه را بوی تربت کربلا دادند. امروز شلمچه آینه اسماعیل های عاشق است که ابراهیم گونه در برابر نمرودیان ایستادند. امروز تربت شلمچه عطر عشق دارد و بوی بهشتی خاک شلمچه مشام جان را می نوازد. آری ! شلمچه تابلوی بزرگ مقاومت و عشق است . و خوزستان پیشانی بلند ایثار ایران .
.5 در مقصد اتوبوس های قدیمی صف کشیده اند . سوار اتوبوس های قدیمی شدن هم حال و هوای جبهه را به انسان می دهد . وقتی در گرمای هوای خوزستان عرق می کنی رجعتی به گذشته حاصل می شود. تنها فرق این اتوبوس ها با اتوبوس های قدیمی زمان جنگ این بود که اینها گل مالی نشده بودند. شاید پرهیز از تهیه اتوبوس های کولردار و گرفتن اتوبوس های عادی و نسبتا سن خورده برای این بود که نسل امروز با گوشه ای از سختی ها و مشکلات ایثارگران دیروز آشنا شوند. وقتی هوای اردیبهشت این گونه وای به حال تیر و مرداد آن هم در زمان جنگ که کنار این آتش باران گلوله هم بود. واقعا رزمندگان در هشت سال استقامت پدر دشمن مادر مرده را در آوردند. بی تردید اگر ایستادگی رزمندگان نبود دشمن از پای نمی نشست .
.6 البته غیر از اتوبوس چیزهای دیگر هم بی شباهت به روزهای جبهه و جنگ نبود مانند اردوگاه معارف جنگ . سادگی محل اسکان برپایی ایستگاههای صلواتی وجود روحیه مردی و ساده و صمیمی فرماندهان در بین دانشجویان نمازهای جماعت در شرایط سخت و... همه و همه آینه ای بود که گوشه هایی از روزهای دفاع مقدس را نشان می داد و البته رزم شبانه در میشداغ و سرو صدای خمپاره ها و گلوله ها و... و عزاداری دانشجویان در گوشه گوشه این اردو دیدنی بود و واقعا آدم را به گذشته پیوند می داد.
.7 اولین کلاس رسمی در کنار رود اروند است . وقتی یکی از اساتید ارتشی که خود طراح برخی عملیات های جنگی بود درس مقاومت را مرور می کرد قلب بچه ها سرشار از غرور می شد غرور از غیرت مردانی که متجاوز را به آن سوی آب فراری دادند. شاید و حتما در این لحظات دوربین های غاصبین از آن طرف آب این سوی خاک را نظاره می کردند و شکوه و شوق جمع ما را می دیدند. ما داشتیم روایت شیرین فتح را مرور می کردیم و آنها هم حتما تلخی تجاوز و سیلی دفاع جانانه ایرانی های عاشق را مرور می نمودند.
.8 ساعت به ساعت و روز به روز بامناطق عملیاتی آشناتر می شویم . میدان وسیع مناطق عملیاتی خیلی ساکت و خاموش است منطقه بوی باروت نمی دهد و سفیر گلوله و خمپاره ای به گوش نمی آید امااینجا خاکش عطر دیگری دارد و ما پا در جای پای کسانی می گذاشتیم که آنان دست در دست فرشتگان نهادند و از جای جای این زمین به اوج آسمان پرکشیدند. همانها که به عشق زیارت حرم امام حسین (علیه السلام ) آمدند و به زیارت خود امام ـ علیه السلام ـ نائل شدند. چه جسمهایی که در این بیابان داغ پرپر شدند. چه عزیزانی که در شعله های شقاوت دشمن سوختند چه پرندگانی در این دیار پرپر شدند و بال بال زدند و بالا رفتند و پرواز کردند. واقعا جبهه بازار عشق بود بازاری که شیفتگان شاهد و عارفان عاشق بهای جان دادند و وصال جانان خریدند.
آری این بیابانهای ساکت گویی با همه سکوتش با تو حرف می زدند و از روزهای دفاع می گوید. از آن روزهایی که سرزمین جبهه معراج عشق بود و علویان به عشق اسلام ناب محمدی حماسه حسینی را آنجا تکرار می کردند و با دست خالی پای غرب را شکستند چون صلاح آنها قوی تر و برتر از سلاح آنها بود. رزمندگان ما درکنار جهاد اصغر اهل جهاداکبر هم بودند آنها هم دشمن درون را آواره کردند و مین منیت را خنثی نمودند و هم به دشمن بیرون هجمه آوردند. در آن روزها وقتی صدای شلیک خمپاره ها فضای ساکت شب را می شکست آنها با دلی شکسته در سجاده سلوک خود مناجات می کردند و در آن لحظه که دشمن از وحشت ظلمات منور می زد و غرق در ترس و هراس بود رزمندگان بامنور مناجاتهایشان سنگرهایشان را نورانی می کردند و در ظلمت شب دل را رنگ روشن روز می زدند.
.9 یکی از شیرینی های این سفر سفر به بندر ماهشهر بود ناوچه ها و ناوهای نیروی دریایی در اسکله بندر ماهشهر پهلو گرفته بودند و بچه های دریایی هم یک روز میزبان اساتید و دانشجویان بودند. دریا نیز چون خاک بوی خون می داد و خط سرخ شهادت بر آبی آسمانی دریا نیز نقش بسته بود. دریادلان وارثان حماسه بزرگ عملیات مرواریدند عملیاتی که مروارید عملیاتها بود و جنگ در عرصه دریا را یکسره کرد. حضور دانشجویان زمینی و هوایی در کنار کارکنان دریایی آنها را با دنیای دریایی ها اندکی آشنا نمود و تصویری هر چند مبهم به آنها داد البته این حضور در نزدیکی ساحل بود و در زمان صلح . والا داخل دریا ماموریتهای طولانی و دریای طوفانی و رقص ناو در میان موج ها و دریازدگی بعضی ها دیدنی است . شاید لباس سفید بچه های دریایی این فکر را القا کند که آنها خیلی در آسایشند اما کار در ناو و سفرهای دریایی و مشقات ناو و ناوچه خود قصه های خواندنی دارد. حضور دانشجویان سه نیرو با سه گونه لباس در ناوها نمادی از وحدت ارتش بود. اردوی معارف جنگ به غیر از دستاوردهای معرفتی و معنوی اش نمادی از وحدت نیروهای سه گانه ارتش بود آن هم در سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی . سه نیروی مقاومت بالباس ها و نشان های متفاوت اما در خط واحد و هدف واحد حرکت می نمود. هم دریایی ها دل آسمانی دارند و خاکی اند هم هوایی ها دریادل و عاشقند و هم زمینی ها قلبی چون آسمان آبی و پاک و درونی چون دریا زیباو وسیع دارند.
.10 در ایام اردو جاهای دیدنی زیادی دیدیم و حرفهای شنیدنی زیاد شنیدیم ; از خرمشهر و موزه باشکوه آن و شلمچه و بستان پل سابله مزار شهدای کرخه نور و منزلگاه شهدای مظلوم هویزه شرهانی و دهلاویه و... همه جا نمایشگاه عشق بود و عبرت . و هر مکان یک تابلوی چشمگیر ایثار و ایمان بود. سر قبر برخی شهدای گمنام و شهدای صاحب نام رفتیم سر قبر شهید « حسین علم الهدی » در منزلگاه شهدای مظلوم هویزه بچه های دانشجو شور و حال خاصی داشتند پرچمهای الوان منقش به نامهای ائمه ـ علیهم السلام ـ حال و هوای خاص جبهه ای به اردو داد. رقص پرچمها در باد صعود دستها به سوی آسمان و فرود بر سینه ها به عنوان عزاداری ضجه برخی بچه ها درگوشه و کنار و خلوت کردن باخدای متعال و... همه و همه حال و هوای روزها و شبهای عملیات را تداعی میکرد. واقعا شهدایی مانند « حسین علم الهدی » علم هدایت بر دوش گرفتند و راه حسین ـ علیهم السلام ـ را به ما نشان می دادند و می دهند. موزه خرمشهر هم موزه عبرت بود; موزه ای که با سکوتش روایتگری می کرد روایت عاقبت تلخ تجاوز و ثمره شیرین مقاومت . و این جمله عراقی ها که بر روی دیوار شهر نوشتند که « جئنا لنبقی » برای ماندن آمدیم » واقعا جالب بود.
همچنین دهلاویه بوی دیگری داشت دهلاویه عروجگاه چمران عزیز است . دهلاویه بوی مردی داشت که قلبش ملکوتی بود عاشقی که روح عرشی اش از جسم فرشی اش فاصله ها داشت . چمران مرد خدا بود و از تن جدا. پایش روی خاک و دلش در افلاک بود. برای او بیابانهای داغ جبهه بازار گرم عشق بود و شهادت گوهر گمشده چمران عاشق بود او سالها چشم انتظار شهادت بود و سرانجام چمران صید عشق شد و صیاد اجل او را در دهلاویه به دام عشق انداخت و او برای همیشه از قید دنیا آزاد گشت .
.11 اگر چه داستان بلند دفاع مقدس در وقت کوتاه اردو نمی گنجید اما تصویر شفاف مقاومت چنان انسان منصف را هوشیار می کند تا بداند که هشت سال چه اتفاقی افتاد. هشت سال دفاع مقدس به اندازه یک تاریخ حرف دارد هشت سالی که دل « یکایک » رزمندگان غرق در عشق به خدای سبحان بود هشت سالی که کمر دشمن را « دوتا » کرد هشت سالی که دسته دسته عاشق از « سه راهی شهادت » پرکشیدند هشت سالی که رزمندگان با مقاومت خود « چهار ستون » بدن غرب را لرزاند. هشت سالی که تمامش توسل به « پنج تن آل عبا » و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بود هشت سالی که بچه های جبهه از « شش جهت » غرق در آغوش فرشتگان بودند. هشت سالی که قصه « هفت شهر عشق » داشت هشت سالی که رزمندگان در پناه « امام هشتم » علیهم السلام حرکت کردند. هشت سالی که صدای غریو شهامت و رشادت آنها گوش نه فلک » را کر کرد. هشت سالی که هر کار نیک شان حسنه ای بود که « ده برابر » آن پاداش گرفتند هشت سالی که زنان زینبی چون روز « یازدهم محرم » عاشورایی درخشیدند هشت سالی که ایثارگران با خون پاسداری از دستاوردهای « دوازدهم فروردین 57 » نمودند هشت سالی که هر روزش به نوعی « سیزدهم آبان » بود و روز مرگ بر آمریکا و بالاخره هشت سالی که تمامش عشق به « چهارده معصوم » علیه السلام بود و این نوشته های کوتاه و جمله های کوچک نمی تواند آینه داستان بلند و بزرگ هشت سال دفاع مقدس باشد.
.12 واقعا خاک جبهه حال و هوای دیگری داشت . جبهه بازار مزایده عشق بود با شهیدانی که جانان مشتری جانشان بود . در جبهه طنین ملکوتی عرفان به گوش دل می رسد و عطر آسمانی گلهای پرپر مشام جان را نوازش می دهد. تیره ترابش تابناک است . جبهه آینه عشق ازلی مسافران ابدی آخرت است . جبهه عرصه دلباختگانی است که روح را از لباس تن خلع کردند و پس از لباس فتا لباس بقا را بر او پوشاندند. جبهه آینه کربلاست با بچه هایی که روح تشنه داشتند و عشق عاشورایی و شوق حسین ـ علیه السلام ـ امروز اگر چه راه کربلا باز شد اما چه باک که تشنگان زیارت حرم امام حسین علیه السلام به زیارت امام حسین علیه السلام رفتند و تا ابدیت « عند ربهم یرزقون » اند. خدا کند نگاه به خاک ها و سنگرهای جبهه که بوی شهیدان می دهد. چشم دل ما را بینا نماید و همه مشتاقان این دیار را هم با جبهه و هم با فرهنگ جبهه آشنا نماید. انشاالله تعالی .
86/7/1
12:53 ع
پیام رسان
منتظران چشم به راه آمدنش هر لحظه زمین قلبهایشان را با یادش آب و جارو می کنند و دیده ی خویش را به سمت خانه ی دوست تنگ تر می نمایند. شاید زیباترین لحظه ی تاریخ را با قاب دیدگانشان به تصویر در آورند. این همان چیزی است که هر جمعه در دعای ندبه از تارهای وجودشان به مولای خویش عرضه می دارند: متی ترانا و نراک