سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

86/8/8
12:40 ص

 

زندگی نامهوی فرزند محمد تقی است که در خانواده ای مذهبی د ریکی از روزهای بهاری اردیبهشت 1346 ( مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قیام درخانه ای محقر و کوچک در محله پامنار قم چشم به جهان گشود. دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین به فوز شهادت نایل آمد، با صفا وصمیمیت ودر زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان ، سپری کرد . درسال 1352، به مدرسه رفت وکلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی واول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه دراین شهر گذراند. درهمین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیون ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. شخصیت او با داشتن خانواده ای متدین ومذهبی و شرایط خاص شهر مقدس قم و نیز زمینه مساعد روحی به گونه ای شکل گرفت که سرشار از دین و فرهنگ غنی اسلام بود.

از عوامل مهم دیگر د رشکل گیری شخصیت او ، نوارها واعلامیه های امام بود که قبل از انقلاب به دست او می رسید.

شهید فهمیده ، نوجوانی خوش برخورد، شجاع ، فعال ، کوشا بود که به مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود این که به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می خواند و احترام خاصی برای والدینش قایل بود و هرگز به آن ها بی احترامی نمی کرد. شیفته و عاشق امامقدس سره بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امامقدس سره داشت . او می گفت :امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم .

هنگام ورود اما مقدس سره به ایران به دلیل مصدوم بودن ، موفق به زیارت امامقدس سره نگردید، اما پس از بهبودی دراولین فرصت به شهر مقدس قم رفته و موفق به دیدار شد.        

   

شهید فهمیده ، یکی از هزاران دانش آموز بسیجی کشور است که با نثار خون خود برطراوت و سرخی خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در حالی سپری کرد که هر روز آن همراه حادثه ای بود که در شکل گیری شخصیت او موثر واقع می شد. او با سرمایه عظمیی از فهم و درک انقلابی واسلامی به دنبال طوفان حوادث انقلاب، واردجنگ شد و با وجود سن کم ، خود را به خونین شهر قهرمان رسانید و با اقدامی آگاهانه و شجاعانه ، نام خود را در دفتر شهیدان زنده تاریخ ثبت کرد.

    

این دانش آموز رزمنده بسیجی، با ایمان و بینش عمیق واستوارخود در جنگ با دشمن پیش قدم و با نیل به شهادت ، درس شجاعت ، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت، امام بزرگوارمان از این نوجوان 13 ساله به عنوان رهبر یا د فرموده و بدین گونه نام و یاد او، منشا حماسه های بزرگ شد و تحول عظیمی در شیوه های دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام ایجاد کرد و راه پیروزی وسرافرازی را یکی پس از دیگری، هموار ساخت . امروز شهید فهمیده به حق الگوی شایسته ای برای دانش آموزان بسیجی و جوانان و نوجوانان کشور می باشد و یاد آوری این حماسه می تواند یادآور دوران دفاع مقدس و ارزش های والای آن زمان باشد.      

عزیمت به سوی جهاد

فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد.او که عشق انقلاب وامامقدس سره را در سر داشت ، خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز      می گردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگراز شهرستان کرج خارج نشود. ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان می گوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم . من باید به مملکت خدمت کنم و اضافه می کند: من نمی نویسم و اگربنویسم حرفی دروغ زده ام . حتی با تهدید به زندان حاضر نمی شود تعهد بدهد و بالاخره تنها از مادرش امضا می گیرند.

درهمان روزهای  نخست جنگ تحمیلی ، محمد حسین تصمیم می گیرد که به جبهه برود وبا متجاوزان بعثی بجنگد . زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش می افکند. دریکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، می رساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند.

یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود ، مبلغ 50 تومان را به دوستش می دهد واز او می خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند وسپس آن ها را مطلع کند . دوست ا و یکی ، دو روز بعد خبر را چنین می دهد که :

من رفتم جبهه نگران من نباشید.

در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او می شده و با وی صحبت و سعی می کند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود . شهید فهمیده که درعزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش می آید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد. درهمین مدت کوتاه حضور درخرمشهر با دوستی که درآن جا پیدا کرده بود، یعنی محمد رضا شمس ، هر دو مجروح می شوند وآن دو را به بیمارستان منتقل می کنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر می گردد. درحین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده می گوید: 

 من به شما ثابت می کنم که می توانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.

او برای اثبات لیاقت خود یک با ر به تنها یی به میان عراقی ها رفته ولباس و اسلحه ای از عراقی ها به دست می آورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک می شود،     به طوری که رزمندگان مشاهده می کنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید!       می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم . هنگامی که نزدیک می شود، می بینند حسین است که خواسته ثابت کند که    می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد.

مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم د رجبهه اعتماد واطمینان پیدا می کند، به او اجازه ماندن د رجبهه را می دهد.

کیفیت شهادت

از آن پس او به اتفاق دوست شهیدش محمد رضا شمس ، دریک سنگر قرار داشتند تا درهجوم عراقی ها به خرمشهر محاصره می شوند.

محمد رضا شمس ، دوست و هم سنگر حسین زخمی می شود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و به سنگر خود بر می گردد و می بیند که تانک ها ی عراقی    ( ظاهرا 5 دستگاه ) به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده ودر صدد محاصره آن ها هستند.

حسین درحالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او می خورد واز ناحیه پا مجروح می شود. اما زخم گلوله     نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه  و تردیدی تصمیم خود را عملی می کند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر می کند و خود نیز تکه تکه می شود . افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است ، جملگی روحیه خود را می بازند و با سرعت تانک ها را رها کرده و فرار می کنند. در نتیجه ، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم  می رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان  پاک سازی می کنند.

فهمیده در بیان رهبری

رهبر معظم انقلاب ، می فرمایند:

 زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش آموز بسیجی ، شهید فهمیده از اصالت های دفاع مقدس می باشد .

مقام معظم رهبری د ردیدار با خانواده او در رابطه با فداکاری و شجاعت او فرمودند:

 بروز چنین حوادثی که از تربیت صحیح واصالت های خانوادگی است ، صرفا درمحیط های اسلامی جلوه گری و نور افشانی می کند.    

فهمیده از نگاه آوینی

سید شهیدان اهل قلم ، حاج مرتضی آوینی ، در قسمتی از برنامه پنجم روایت فتح با نامشهری درآسمان شهادت محمد حسین فهمیده را این گونه زیبا ترسیم می کند:

 خرمشهر، از همان آغاز خونین شهر شده بود. خرمشهر، خونین شهر شده بود. آیا طلعت را جز از منظر این آفاق  می توا ن نگریست ؟ آنان درغربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهای شان زیر تانک های شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست . اما... راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمی یابند. گردش خون در رگ های زندگی شیرین است . اما ریختن آن در پای محبوب ، شیرین تر.

... شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند. حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی انتهای نور، که پرتوی از آن همه کهکشان آسمان دوم را روشنی بخشیده است.   

خبر شهادت حسین فهمیده

صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می کند که نو جوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است . امام قدس سره در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر می کنند، جملات معروف خود را پیرامون او می فرمایند:

رهبر ماآن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.

به این ترتیب و با این کلمات ، حسین و فداکاری و شجاعت او جاودانه شد. بقایای پیکر شهید حسین فهمیده دربهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 44، شماره 11، به خاک سپرده می شود.


86/7/3
11:16 ع

 

یاران دیار رمز و راز آمده اند از عرصه عشق سرافراز آمده اند خورشید صفت به شبیخون زده اند با دامن پرستاره باز آمده اند در کوچه های سوز و اندوه، بر شانه های اشک تیمم می کنیم، بر عرشه سجاده خون، آوازهای شکسته را در شولای سرخ عشق و تغزل می پیچد، سفره دلتنگی مان، چقدر زیبا و دلرباست. سرودهای جنگ در رخسارهای پاییز یخ نبسته است و رخصت تجلی را از بهار ترانه های آتشین و فریادهای صبح رهایی گرفته است. بارش قدمهای آفتاب، قطره قطره خستگی را آب می کند و من در شکوفه خیز لبخند خورشید پنجره های بسته دل را می گشایم. جهاد فی سبیل ا...، مزرعه سبزی است که مجاهدین را در قلب خود می پروراند و عطر شهادت را بر قامت تاریخ می پراکند شهید زداینده زنگار غم از چهره ی مغموم زمانه است و نام نکویش موج وار، در دریای وسیع شرافت و انسانیت آشیان گزیده است. جهاد آئینه ایست که مجاهدین، سیمای سبحان را در آن می یابند و جان خود را در زلال یار متبرک نموده و سخاوتمندانه، آن را تقدیم جانان می کنند تا روزنگار، نام شهیدان را با آب حیات در صحیفه ی زرین روزگار ثبت و آن را بعنوان جهت یاب سعادت به آیندگان تقدیم نماید. شهادت، سفیر صبح است و بر لب سرود روشنایی می سراید و قامت خصم از این سفیر شب شکن هم خمیده است، لذت حضورش در سجاده وسیع ایمان، کام تشنه روزهایمان را سیراب می کند. شهید، میوه باغ جهاد است و یادش قرین لحظه های پاک و رویایی ماست و خاطره فداکاریش را در دیوارهای خاکی شهرهایمان فریاد می کنیم. آری، شهدا برای آرامش ما از آسایش خود گذشتند و برای رفاه تمام ایرانیان از رفاه خانواده خود صرفنظر کردند. از خواسته ها و امیال درونی شان گذشتند تا چشمان ما به لذت نظاره ماه و آفتاب مانوس شوند و دستانمان با لمس صداقت و مهربانی، صفا و صمیمت را درک کنند و اینک که سالها از عروج عاشقانه آنان می گذرد، لحظه ها با یاد و نام آنها طراوت می گیرد و دشت عاطفه ها را رایحه معطر حضورشان سرسبز می شود. آری، اکنون که کوچه هایمان نام شهید بخود گرفته و با خود آذین بسته می شوند، آیا این کار برای زنده نگهداشتن این مشعل پرنور یاران، کافی است؟ ما وارثان خط سرخ شهادتیم، جامه ای از یاس های نیلی بر تن داریم که با هر نسیمی بوی عطر دل انگیزش تا کوه قاف معطر می گردد و مشام جان عشاق را می نوازد، ما با یاد شهیدانمان زنده ایم و با افتخار به آنان به حیات خویش ادامه می دهیم براستی که شهیدان بر گردن ما ایرانیان چه حقوق عظیمی دارند و ما در برابر آنان چه رسالتهای سختی بر عهده داریم. آنها به ما آزادی و آزادگی دادند. همانهایی که از طنین بانگ رعدآسای کلامشان در ذهن ظلمت، اضطراب می افتاد و کوه زیر پایشان از عزم و وقارشان ترک بر می داشت و می لرزید. آری، ما راه و رسم آزاد زیستن را از سرو قامتان مجاهدی آموخته ایم که دشت سرسبز جهاد را پرطراوت کرده و عزم بلندشان، سترگی کوه را شرمسار نموده است، پس به یمن این عظمت جاودانه، تندیس بلورین نامشان را در بلندای رفیع قله ایمان همواره برافراشته نگه داریم شاید که به میمنت این حضور مقدس همه روزهایمان را بهاری نماییم. پاسبان طریقی هستیم که شهیدانمان برای حفظ آن، گرانبهاترین سرمایه وجود را فدا کردند. آنان با سربلندی به تکلیف خود عمل کردند و ما نیز باید به رسالت خود عمل کنیم. پس با افتخار، سلاحهای آتشین جهادگران را باید برداشت و در سنگر خونین شهیدانمان با عزمی آهنین، به جنگ مهاجمان عرصه تهاجم و شبیخون فرهنگی، که در کمین انقلاب نورسته ما نشسته اند، رفت و به یاد شهیدانمان حماسه دیگر به پا کرد. دشمنی که از یاد شهیدان، برخود می لرزد و از ترویج فرهنگ جهاد و حماسه، آزرده خاطر می شود. زیرا آنان خوب فهمیده اند که رهایی ایران بزرگ از چنگال حریق خانمان سوز و استبداد ستم شاهی و استقلال و آزادی آن در عالم، مدیون از خود گذشتگی شهیدان و ایثارگران است. لذا جا دارد که با ایمان به رشادت و مردانگی آنها اعمالمان را در بحر صداقت و سادگی مجاهدان به جولان درآورده و طایر آزادی را در آسمان عشق آنان به پرواز در آوریم و با آنان میثاقی جاودانه امضا نماییم، باشد که خاک وجودمان به برکت رایحه معطر حضورشان، رنگ خدایی به خود گیرد. پاسداشت یاد مجاهدان و ایثارگران، یعنی استدامه عزت و اقتدار ایران و شکر نعمتهای وافر و قدردانی از زحمات کسانی که فانی فی اله شدند تا باقی باا... بمانند. مجاهدانی که پیامبر اسلام در وصفشان می فرمایند: “نخستین کسی که وارد بهشت می شود، شهید است” و آن بزرگوار شهادت را شرافتمندانه ترین مرگ می دانند و می فرمایند: “کسی که صادقانه از خداوند شهادت بخواهد، خداوند او را به مقام شهیدان می رساند، هر چند در بستر بمیرد”. و در عظمت مقام شهادت همین بس که امام صادق (ع) می فرماید: “هر که در راه خدا کشته شود، خداوند همه گناهانش را می بخشد.” آری، شهیدان در سودایی آسمانی، جان دادند تا جان را کشته و قربانی شدند تا رضای جان آفرین را بدست آورند. آنان با احرام عشق به وصال معشوق رسیدند تا رژیم متعفن رضاخانی، ناموس ایران را به عیاشان عالم نفروشد و استقلال ما را با بدمستی بیگانگان معاوضه نکند، آنان فنا شدند تا اسلام، عدالت،معنویت و اخلاق اسلامی و امنیت و رفاه اجتماعی بر فضای کشور حاکم گردد و ولایت خدا سایه سار ما باشد. شهیدان به آسمان ایثار رهسپار شدند تا اقتدار ایران و ایرانی در مصاف مستقیم با همه زورمندان جهانی اثبات گردد. آنان در آغوش گرم خاک آرام گرفتند تا حرکت و سازندگی و بالندگی در شریان ایران انقلابی ساری و جاری شود. و خلاصه، شهیدان رونق افزای سفره خدا شدند، تا ساکنان این مرز و بوم بر خوان آرامش و آزادی، میوه درخت اعتماد به نفس را تناول کنند و ریزه خواران اجانب نباشند. براستی تاکنون فکر کرده ایم حال که شهیدان به تکلیف خود بدرستی عمل کرده اند آیا ما هم به رسالت خویش عمل کرده ایم، آیا مردم قدرشناس، عزت و اقتدار امروز خود که مدیون فداکاری شهیدان است را پاس می دارد و یا در غوغای نام و نشان، آنان را فراموش کرده اند؟ آیا مدیران، که امروز لایق خدمتگزاری شده اند، شکرگزار این نعمت عظیم که میراث شهیدان است، هستند و یا در تقسیم قدرت و توزیع صدارت، وقت خود را به بطالت می گذرانند؟ آیا آنان اوقات خود را صرف خدمت به مردم و رسیدگی به یادگاران دفاع مقدس می کنند و یا برای بقاء خود به داد و ستدهای سیاسی سرگرم اند؟ آنانی که به یمن این نظام مقدس الهی، بدون هیچ هزینه ای، بر آخرین پلکان قدرت جلوس کرده اند، نباید مغرور و اسیر قدرت شوند و آن را نشانه شایستگی خود بدانند، بلکه میراث خواران شهیدانی هستند که در کمال گمنامی، سپر بلا شدند تا آقایان ره چند ساله را یک روزه و حتی یک لحظه ای طی کنند و در مصادر امور بمانند. افسوس که در مقابل خیل خادمان گمنام، زیادند شکم بارگان سیاسی که به یمن زد و بندهای سیاسی و جناحی بر پستهای کلیدی خیمه زده اند و آن را به نفع خود و اتبار خویش مصادره کرده اند و در نهایت بی تدبیری لباس صدارت را صرفاً لایق قد رعنای خویش می دانند و گاه به همدیگر شاخ می زنند و برای دیگران نیز خط و نشان می کشند. از خدای متعال می خواهیم که به همه ما بصیرت عطا کند تا در کمال صداقت، پاسدار ارزشهای متعالی شهیدان باشیم و خود را حافظ راه آنان و خادم بازماندگان شریف آنان بدانیم نه حاکم و سالار آنان، و بدینسان بتوانیم به رسالت بسیار سنگین خود در مقابل فداکاری شهیدان و ایثارگران و آحاد جامعه بدرستی عمل نمایم.


86/7/1
12:56 ع

4 ـ بالاخره به خوزستان به شهر نخل های سوخته دیروز و سبز امروز رسیدیم . قامت بلند نخل های سبز حکایت از همت های بلندی می کرد که دشمن را کوچک و خوار نمود و از این آب و خاک بیرون انداخت .
به یقین استواری و ایستادگی نخل ها مدیون بر خاک افتادن ایثارگران و جانبازان و شهیدان است به یقین سبزی نخل ها مدیون سرخی خون ایثارگران است . خوزستان ; نماد مقاومت است ; استان عشق است پایتخت پاکی هاست و شلمچه قلب تپنده حماسه می باشد و آفتاب فروزان آسمان جبهه ها است و یادآوری یادگارهای خمینی (ره ) کبیر است . همانها که با خون خود شلمچه را بوی تربت کربلا دادند. امروز شلمچه آینه اسماعیل های عاشق است که ابراهیم گونه در برابر نمرودیان ایستادند. امروز تربت شلمچه عطر عشق دارد و بوی بهشتی خاک شلمچه مشام جان را می نوازد. آری ! شلمچه تابلوی بزرگ مقاومت و عشق است . و خوزستان پیشانی بلند ایثار ایران .

.5 در مقصد اتوبوس های قدیمی صف کشیده اند . سوار اتوبوس های قدیمی شدن هم حال و هوای جبهه را به انسان می دهد . وقتی در گرمای هوای خوزستان عرق می کنی رجعتی به گذشته حاصل می شود. تنها فرق این اتوبوس ها با اتوبوس های قدیمی زمان جنگ این بود که اینها گل مالی نشده بودند. شاید پرهیز از تهیه اتوبوس های کولردار و گرفتن اتوبوس های عادی و نسبتا سن خورده برای این بود که نسل امروز با گوشه ای از سختی ها و مشکلات ایثارگران دیروز آشنا شوند. وقتی هوای اردیبهشت این گونه وای به حال تیر و مرداد آن هم در زمان جنگ که کنار این آتش باران گلوله هم بود. واقعا رزمندگان در هشت سال استقامت پدر دشمن مادر مرده را در آوردند. بی تردید اگر ایستادگی رزمندگان نبود دشمن از پای نمی نشست .

.6 البته غیر از اتوبوس چیزهای دیگر هم بی شباهت به روزهای جبهه و جنگ نبود مانند اردوگاه معارف جنگ . سادگی محل اسکان برپایی ایستگاههای صلواتی وجود روحیه مردی و ساده و صمیمی فرماندهان در بین دانشجویان نمازهای جماعت در شرایط سخت و... همه و همه آینه ای بود که گوشه هایی از روزهای دفاع مقدس را نشان می داد و البته رزم شبانه در میشداغ و سرو صدای خمپاره ها و گلوله ها و... و عزاداری دانشجویان در گوشه گوشه این اردو دیدنی بود و واقعا آدم را به گذشته پیوند می داد.
.7 اولین کلاس رسمی در کنار رود اروند است . وقتی یکی از اساتید ارتشی که خود طراح برخی عملیات های جنگی بود درس مقاومت را مرور می کرد قلب بچه ها سرشار از غرور می شد غرور از غیرت مردانی که متجاوز را به آن سوی آب فراری دادند. شاید و حتما در این لحظات دوربین های غاصبین از آن طرف آب این سوی خاک را نظاره می کردند و شکوه و شوق جمع ما را می دیدند. ما داشتیم روایت شیرین فتح را مرور می کردیم و آنها هم حتما تلخی تجاوز و سیلی دفاع جانانه ایرانی های عاشق را مرور می نمودند.



.8 ساعت به ساعت و روز به روز بامناطق عملیاتی آشناتر می شویم . میدان وسیع مناطق عملیاتی خیلی ساکت و خاموش است منطقه بوی باروت نمی دهد و سفیر گلوله و خمپاره ای به گوش نمی آید امااینجا خاکش عطر دیگری دارد و ما پا در جای پای کسانی می گذاشتیم که آنان دست در دست فرشتگان نهادند و از جای جای این زمین به اوج آسمان پرکشیدند. همانها که به عشق زیارت حرم امام حسین (علیه السلام ) آمدند و به زیارت خود امام ـ علیه السلام ـ نائل شدند. چه جسمهایی که در این بیابان داغ پرپر شدند. چه عزیزانی که در شعله های شقاوت دشمن سوختند چه پرندگانی در این دیار پرپر شدند و بال بال زدند و بالا رفتند و پرواز کردند. واقعا جبهه بازار عشق بود بازاری که شیفتگان شاهد و عارفان عاشق بهای جان دادند و وصال جانان خریدند.
آری این بیابانهای ساکت گویی با همه سکوتش با تو حرف می زدند و از روزهای دفاع می گوید. از آن روزهایی که سرزمین جبهه معراج عشق بود و علویان به عشق اسلام ناب محمدی حماسه حسینی را آنجا تکرار می کردند و با دست خالی پای غرب را شکستند چون صلاح آنها قوی تر و برتر از سلاح آنها بود. رزمندگان ما درکنار جهاد اصغر اهل جهاداکبر هم بودند آنها هم دشمن درون را آواره کردند و مین منیت را خنثی نمودند و هم به دشمن بیرون هجمه آوردند. در آن روزها وقتی صدای شلیک خمپاره ها فضای ساکت شب را می شکست آنها با دلی شکسته در سجاده سلوک خود مناجات می کردند و در آن لحظه که دشمن از وحشت ظلمات منور می زد و غرق در ترس و هراس بود رزمندگان بامنور مناجاتهایشان سنگرهایشان را نورانی می کردند و در ظلمت شب دل را رنگ روشن روز می زدند.

.9 یکی از شیرینی های این سفر سفر به بندر ماهشهر بود ناوچه ها و ناوهای نیروی دریایی در اسکله بندر ماهشهر پهلو گرفته بودند و بچه های دریایی هم یک روز میزبان اساتید و دانشجویان بودند. دریا نیز چون خاک بوی خون می داد و خط سرخ شهادت بر آبی آسمانی دریا نیز نقش بسته بود. دریادلان وارثان حماسه بزرگ عملیات مرواریدند عملیاتی که مروارید عملیاتها بود و جنگ در عرصه دریا را یکسره کرد. حضور دانشجویان زمینی و هوایی در کنار کارکنان دریایی آنها را با دنیای دریایی ها اندکی آشنا نمود و تصویری هر چند مبهم به آنها داد البته این حضور در نزدیکی ساحل بود و در زمان صلح . والا داخل دریا ماموریتهای طولانی و دریای طوفانی و رقص ناو در میان موج ها و دریازدگی بعضی ها دیدنی است . شاید لباس سفید بچه های دریایی این فکر را القا کند که آنها خیلی در آسایشند اما کار در ناو و سفرهای دریایی و مشقات ناو و ناوچه خود قصه های خواندنی دارد. حضور دانشجویان سه نیرو با سه گونه لباس در ناوها نمادی از وحدت ارتش بود. اردوی معارف جنگ به غیر از دستاوردهای معرفتی و معنوی اش نمادی از وحدت نیروهای سه گانه ارتش بود آن هم در سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی . سه نیروی مقاومت بالباس ها و نشان های متفاوت اما در خط واحد و هدف واحد حرکت می نمود. هم دریایی ها دل آسمانی دارند و خاکی اند هم هوایی ها دریادل و عاشقند و هم زمینی ها قلبی چون آسمان آبی و پاک و درونی چون دریا زیباو وسیع دارند.

.10 در ایام اردو جاهای دیدنی زیادی دیدیم و حرفهای شنیدنی زیاد شنیدیم ; از خرمشهر و موزه باشکوه آن و شلمچه و بستان پل سابله مزار شهدای کرخه نور و منزلگاه شهدای مظلوم هویزه شرهانی و دهلاویه و... همه جا نمایشگاه عشق بود و عبرت . و هر مکان یک تابلوی چشمگیر ایثار و ایمان بود. سر قبر برخی شهدای گمنام و شهدای صاحب نام رفتیم سر قبر شهید « حسین علم الهدی » در منزلگاه شهدای مظلوم هویزه بچه های دانشجو شور و حال خاصی داشتند پرچمهای الوان منقش به نامهای ائمه ـ علیهم السلام ـ حال و هوای خاص جبهه ای به اردو داد. رقص پرچمها در باد صعود دستها به سوی آسمان و فرود بر سینه ها به عنوان عزاداری ضجه برخی بچه ها درگوشه و کنار و خلوت کردن باخدای متعال و... همه و همه حال و هوای روزها و شبهای عملیات را تداعی میکرد. واقعا شهدایی مانند « حسین علم الهدی » علم هدایت بر دوش گرفتند و راه حسین ـ علیهم السلام ـ را به ما نشان می دادند و می دهند. موزه خرمشهر هم موزه عبرت بود; موزه ای که با سکوتش روایتگری می کرد روایت عاقبت تلخ تجاوز و ثمره شیرین مقاومت . و این جمله عراقی ها که بر روی دیوار شهر نوشتند که « جئنا لنبقی » برای ماندن آمدیم » واقعا جالب بود.
همچنین دهلاویه بوی دیگری داشت دهلاویه عروجگاه چمران عزیز است . دهلاویه بوی مردی داشت که قلبش ملکوتی بود عاشقی که روح عرشی اش از جسم فرشی اش فاصله ها داشت . چمران مرد خدا بود و از تن جدا. پایش روی خاک و دلش در افلاک بود. برای او بیابانهای داغ جبهه بازار گرم عشق بود و شهادت گوهر گمشده چمران عاشق بود او سالها چشم انتظار شهادت بود و سرانجام چمران صید عشق شد و صیاد اجل او را در دهلاویه به دام عشق انداخت و او برای همیشه از قید دنیا آزاد گشت .
.11 اگر چه داستان بلند دفاع مقدس در وقت کوتاه اردو نمی گنجید اما تصویر شفاف مقاومت چنان انسان منصف را هوشیار می کند تا بداند که هشت سال چه اتفاقی افتاد. هشت سال دفاع مقدس به اندازه یک تاریخ حرف دارد هشت سالی که دل « یکایک » رزمندگان غرق در عشق به خدای سبحان بود هشت سالی که کمر دشمن را « دوتا » کرد هشت سالی که دسته دسته عاشق از « سه راهی شهادت » پرکشیدند هشت سالی که رزمندگان با مقاومت خود « چهار ستون » بدن غرب را لرزاند. هشت سالی که تمامش توسل به « پنج تن آل عبا » و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بود هشت سالی که بچه های جبهه از « شش جهت » غرق در آغوش فرشتگان بودند. هشت سالی که قصه « هفت شهر عشق » داشت هشت سالی که رزمندگان در پناه « امام هشتم » علیهم السلام حرکت کردند. هشت سالی که صدای غریو شهامت و رشادت آنها گوش نه فلک » را کر کرد. هشت سالی که هر کار نیک شان حسنه ای بود که « ده برابر » آن پاداش گرفتند هشت سالی که زنان زینبی چون روز « یازدهم محرم » عاشورایی درخشیدند هشت سالی که ایثارگران با خون پاسداری از دستاوردهای « دوازدهم فروردین 57 » نمودند هشت سالی که هر روزش به نوعی « سیزدهم آبان » بود و روز مرگ بر آمریکا و بالاخره هشت سالی که تمامش عشق به « چهارده معصوم » علیه السلام بود و این نوشته های کوتاه و جمله های کوچک نمی تواند آینه داستان بلند و بزرگ هشت سال دفاع مقدس باشد.

.12 واقعا خاک جبهه حال و هوای دیگری داشت . جبهه بازار مزایده عشق بود با شهیدانی که جانان مشتری جانشان بود . در جبهه طنین ملکوتی عرفان به گوش دل می رسد و عطر آسمانی گلهای پرپر مشام جان را نوازش می دهد. تیره ترابش تابناک است . جبهه آینه عشق ازلی مسافران ابدی آخرت است . جبهه عرصه دلباختگانی است که روح را از لباس تن خلع کردند و پس از لباس فتا لباس بقا را بر او پوشاندند. جبهه آینه کربلاست با بچه هایی که روح تشنه داشتند و عشق عاشورایی و شوق حسین ـ علیه السلام ـ امروز اگر چه راه کربلا باز شد اما چه باک که تشنگان زیارت حرم امام حسین علیه السلام به زیارت امام حسین علیه السلام رفتند و تا ابدیت « عند ربهم یرزقون » اند. خدا کند نگاه به خاک ها و سنگرهای جبهه که بوی شهیدان می دهد. چشم دل ما را بینا نماید و همه مشتاقان این دیار را هم با جبهه و هم با فرهنگ جبهه آشنا نماید. انشاالله تعالی .


86/7/1
12:53 ع

« گروه معارف جنگ » یادگاری از سپهبد علی صیاد شیرازی که به ابتکار آن شهید عزیز شکل گرفت و یکی از ماموریت های این گروه آموزش تئوری و میدانی وقایع وحقایق جنگ و تشریح عملیات جهت دانشجویان دانشگاههای افسری ارتش جمهوری اسلامی ایران است . این گروه پس از آن شهید عزیز با هدایت امیر آراسته جانباز عزیز ارتش و از فرماندهان عالی رتبه جنگ و یار صمیمی شهید سپهبد صیاد شیرازی به کارش ادامه داد و در هر سال پربارتر از سال گذشته فعالیت می کند. امسال نیز آموزش میدانی معارف جنگ در اردیبهشت ماه بود که در جنوب کشور شکل گرفت . گزارش زیر یادداشت های مختصری از این سفر و حال و هوای آنست که به صورت گزینشی انتخاب و تقدیم می شود.
 

 
 
.1 دانشجویان دانشگاه علوم دریایی امام خمینی (ره ) نوشهر کم کم بار سفر را بستند . و مانند زمان جنگ کوله پشتی ها را به دوش گرفتند. مبدا سفر نوشهر که شهری توریستی وزیباست و بچه های دریایی می خواهند از نقطه سرسبز و زیبا و از کنار دریا به دشت وسیع خوزستان سفر کنند دشت های وسیعی که در ظاهر حال و هوای ظاهری شمال و جنگل و سبزه و درخت را ندارد اما قطعه ای از بهشت زمین است و در نگاه دقیق اقیانوس عمیق عشق می باشد. مقصد جبهه است که خود دانشگاه بزرگ عشق است .
.2 به « راه آهن » تهران رسیدیم . می خواهیم سوار شویم برای رسیدن و دیدن « راه آسمان » انبوهی از جوانان که با کوله پشتی و سر و وضع نظامی در ایستگاه راه آهن تهران حضور پیدا کردند مردم را یاد روزهای جنگ انداخت یاد روزهایی که عده ای شب ها را بی خوابی کشیدند تا آنها آسوده بخوابند یاد روزهایی که خداحافظی مادر با فرزند همسر با شوهر پدر با فرزند و... جگر می سوزاند راستی برای رسیدن به آزادی و استقلال امروز دیروز چقدر خون دادیم .
آری ایستگاه راه آهن ایستگاه خداحافظی بود چه بچه هایی که از این مسیر زمینی رفتند اما آسمانی برگشتند.
.3 سوار قطار می شویم فضای قطار فضای دیگری است بچه ها بچه های نسل سوم اما لباس رزم بر تن و لباس عشق بر جان حرکت می کنند. حرکت کاروان آغاز می شود. کاروانی بااکثریت جوان و اقلیتی نسبتا پیر و سالخورده پیرانی که پیشکسوتان جنگند و سند زنده دفاع مقدس البته حرف و عمل آنها می رساند که اگر جنگی بشود انگار همان جوان دیروزند. آنها از حماسه لبریزند آنها راویان سبز در سفر به سرزمین سرخ شهادتند. برخی کلاس ها از قطار شروع شد. و بعضی از فرماندهان و پیشکسوتان در کوپه ها کنار دانشجویان نشستند و دفتر خاطرات گذشته را ورق می زدند و از روزهای حماسه می گفتند از ایامی که با ایثار روز دشمن را شب کردند. دانشجویان جوان دانشگاههای افسری با شور و حال خاصی اساتید را همراهی می کنند و با دقت تجارب را می آموزند. آنها از این که فراتر از تصویرهای تلویزیونی با حال و هوای جبهه و جنگ آشنا می شوند خیلی خوشحالند.

86/5/1
3:33 ع

تجلی نور

او بود که تا فریاد دیوصفتان بلند شد برخاست و مشت بردهانشان زد و دماغشان را به خاک کوبید و ساکتشان کرد . او بود که تا عقاب خویان قصد تهاجم کردند و بر وطن خورشید سنگ انداختند تیروکمان برداشت و با تیرهایی از رعد برزمین زدشان و با مشت گره کرده تانکها و شاهها و ظالمان را بیرون و نابود کرد .

همچو چشمه ی آسمان ((شهاب سنگ)) درخشید و تن سیاهی را شکافت و مردمان را امیدوار کرد و هرکه او رامی دید به یاد بزرگی و ایثارش می افتاد که خود همچو شمع می سوخت و به اطراف و دیگران آرامش وآزادی و گرما و محبت می بخشید و همچو باران خود خشک می شد ولی بیابان ها و تشنگان را زنده می کرد .

آری او درخت میوه ای بود که هرچه قدر میوه ی بیشتری می داد افتاده تر و متواضع تر می شد و بی حساب به همه میوه ای شیرین می داد و شادشان می کرد .

او همچو معلمی بود که تمام عمرش را درراه خدمت به مردم و تعلیم احکام دینی و علم و معرفت گذراند و چنان که سخن از رفتن شده بود همچو نسیم سحرگاهان از همه زودتر آماده ی رفتن شد .

او بود که تاپرچم استکباربرپا شد و ندای گناه و فساد وتباهی سر داد همچو نور ایمان و علم واتحاد بر سرش فرود آمد و بززمین زدش وزیرپالهش کرد .

جانم به قربان خاک پایش که از تمامی ستارگان آسمان پرنور ترو زیباتر است . جانم به قربان بزرگی و ابوهتش که کوه در برابرش همچو مور است . جانم فدای نورانیت چهره اش که ماه شب چهارده در مقابلش همچو کرم شب تاب است .

من چه هستم که از اوبگویم ؟ من که هستم که نامش برزبان جاری کنم ؟ من چه چیزیم که اوراتوصیف کنم ؟

مگر می شود دریا را در کوزه ای جای داد ؟ مگر می شود مشتی از آب کوهساران برداشت و گفت این تمامی رود خانه است ؟ مگر می شود شمعی را به جای خورشید نشان داد و گفت این خود خورشید است ؟ مگر می شود گلی را به جای بوستانی از گل نشان داد وگفت این تمامی زیبایی بوستان است ؟ خیر هرگز نمی شود ....

بلی آیا می توانیم مردان و زنان و کودکانی را که وصف وجود عظیمشان از مثنوی هفتاد هزار من هم بیشتر می شود توصیف کنیم ؟ خیر....

 گربریزی بحر رادر کوزه ای                                                                      چند گنجد قسمت یکروزه ای

حال این چنین بزرگانی که همچون چشمه های آسمان عظیم و زیبا و نورانی اند در زیر دریای از خاک مدفونند و با همه این که شهید شده اند اما زنده اند و نزد خدای رحمن روزی می خورند و ناظر اعمال مایند .

یاران خورشید به هدفشان رسیدند و رستگار و سعادتمندشدند وحال منتظر مایندتااز که از دستاوردهاشان و ازاین ملت وناموس وخاکش وازاسلام دفاع کنیم و پیروراهشان باشیم تاشاید ما جزو یاران خورشید یا منتظران مهدی(عج) ودررکاب تنها منجی عالم بشریت شهید شویم و در آخرت از شفاعت اهل بیت (ع) و شهدا بی بهره نمانیم .

ستارگان بظاهرغروب کرده اما تا ابد زنده و ناظر و روشنایی بخش و رستگار


85/7/29
10:35 ع

سرداررشید اسلام شهید محمود کاوه

محمود کاوه درخردادماه 1340 درمشهد دیده به جهان گشود. پس از تحصیلات ابتدایی به همراه پدر خدمت مقام معظم رهبری درمسجد امام حسن(ع) رسید. یاشرکت در جلسات علمای مبارزی همچون شهید هاشمی نژاد و شهید کامیاب تفکر مبارزاتی اوشکل گرفت و باشروع تظاهرات خیابانی درسال 57 وارد صحنه مبارزه شد.

پس ازپیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران درآمد و باگذراندن دوره آموزش به عنوان مربی تاکتیک پادگان امام رضا(ع) انتخاب گردید. درسال 58 به عنوان سرپرست یک گروه 20 نفری جهت محافظت از بیت امام(ره) به تهران اعزام گردید. باتشکیل تیپ ویژه شهدا محمود به عنوان مسؤول عملیات تیپ معرفی گردید و پس از شهادت کاظمی و گنجی زاده وبروجردی فرماندهی تیپ ویژه شهدا درسال 1362 به اوسپرده شد. در عملیات بدر و قادر و والفجر 9 و کربلای 2 صحنه های غرور آفرینی را آفرید. محمود کاوه در عملیات کربلای 2 در شهریورماه 1365 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نایل آمد.                     

 


پیام رسان

+ استحکام واقعی یک نظام و ملت، توکل به خداوند متعال، هوشمندی، داشتن اعتماد به نفس، باور به توانایی ایستادگی، و تقویت قدرت ایستادگی است.(مقام عظمای ولایت)

مشخصات مدیر وبلاگ
 
Admin[79]
 

منتظران چشم به راه آمدنش هر لحظه زمین قلبهایشان را با یادش آب و جارو می کنند و دیده ی خویش را به سمت خانه ی دوست تنگ تر می نمایند. شاید زیباترین لحظه ی تاریخ را با قاب دیدگانشان به تصویر در آورند. این همان چیزی است که هر جمعه در دعای ندبه از تارهای وجودشان به مولای خویش عرضه می دارند: متی ترانا و نراک


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
لوگوی دوستان
 
دوستان
 
موسیقی


وبلاگ منتظران مهدیمنتظران مهدی