سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
1 2 >

89/4/15
12:13 ع

 

گروه منتظران مهدی 

 

همه هست آرزویم که ببینم از تو روئی

چه زیان ترا که من هم برسم به آرزوئی

 

به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم

همه جا به هر زبانی بُوَد از تو گفتگوئی

 

به ره تو بسکه نالم، زغم تو بسکه مویم

شده ام زناله نا ئی، شده ام ز مویه موئی

 

همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تار چنگی

من از خوشم که چنگی بزنم به تار موئی

 

چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی؟

چه شود که کام جوید، زلب تو کام جوئی؟

  

شود اینکه از ترحم، دمی ای سحاب رحمت

من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلوئی؟

 

بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت

سر خمّ می سلامت، شکند اگر سبوئی

 

همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا

تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جوئی

 

ز چه شیخ پاکدامن سوی مسجدم بخواند

رخ شیخ و سجده گاهی، سر ما و خاک کوئی


  

88/5/24
9:14 ص

این مداحی با فرمت mp3 است و بسیار زیباست. برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 

 

ادامه مطلب...

87/11/26
5:12 ع

برای شرکت در این مسابقه باید ازهر سوال گزینه صحیح را انتخاب کنید. تنها شماره سوال و گزینه مورد نظر خود را در قسمت (نظرهای دیگران) یا همان (نظر سنجی این یادداشت) تایپ کنید. آدرس وبلاگ و ایمیل و نام و نام خانوادگی خود را هم در همان صفحه تایپ کنید و توجه داشته باشید که پاسخ (نظر) خود را به صورت خصوصی ارسال کنید تا تنها بدست مدیر وبلاگ برسد و پاسختان لو نرود.

توجه: حتما نام و نام خانوادگی و بخصوص ایمیل تان را بطور کامل و دقیق بنویسید که در صورت برنده شدن در این مسابقه نامه ای به ایمیل شما ارسال می شود و نحوه ی دریافت جایزه به شما گفته خواهد شد.

جوایز این مسابقه

به بالاترین امتیازات به قید قرعه جوایز زیر اهدا می شود:

1-            نفر اول مبلغ ده هزار تومان

2-            نفر دوم مبلغ شش هزار تومان

3-            نفر سوم مبلغ چهار هزار تومان

4-            به هرکدام از نفرات چهارم و پنجم وششم مبلغ دو هزار تومان

اهداء می شود.

مهلت شرکت در مسابقه

 ازشنبه26/11/87 تا جمعه 2/12/87

 

فرصت خوبیه از دست ندینش ضرر نمی کنید در این مسابقه شرکت کنید.

 

سوالات مسابقه

1-            غیبت کبری در چه سالی آغاز شد؟

الف- 370 هجری                 ب- 329 هجری

ج- 350 هجری                    د- 365 هجری

2- قیام و انقلاب امام زمان(عج) از چه محلی شروع می شود؟

الف- مکه – کنار کعبه                   ب- کربلا – کنار قبر امام حسین(ع)

ج- کوفه – مسجد سهله                  د- سامرا – کنار قبر پدر بزرگوارشان

3- آخرین نایب خاص امام زمان(عج) در دوره غیبت صغری چه کسی بود؟

الف- علی بن محمد سمری                 ب- حسین بن روح نوبختی

ج- محمد بن عثمان                د- عثمان بن سعید

4- چرا از عثمان بن سعید به سمان یاد می شد؟

الف- زیرا ضعیف و لاغر بود                    ب- زیرا کفاش بود

ج- زیرا روغن فروش بود                    د- چون ماهی می فروخت

5- مرکز اقتدار و حکومت امام زمان(عج) چه شهری است؟

الف- مکه      ب- مدینه             ج- کربلا            د- کوفه

6-            مادر امام زمان دختر چه کسی و اهل کجا بود؟

الف- قیصر – مصر           ب- یشوعا – روم

ج- یزگرد – ایران             د- عمران – حجاز

7- عثمان بن سعید از وکلای کدام امام بود؟

الف- امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) و امام زمان(عج)            ب- امام عسگری(ع)

ج- امام رضا(ع) و امام محمد تقی(ع)              د- امام هادی(ع) و امام جواد(ع)

8- یاران ویژه امام زمان(عج) چند نفرند و در کجا با ایشان بیعت می کنند؟

الف- 313 – کربلا          ب- 350 – مکه         ج- 313 – مکه             ج- 350 – کربلا

9- به بیان پیامبر گرامی اسلام(ص) شباهت ظهور حضرت مهدی(عج) به برپایی قیامت در.................... است.

الف- ظهور ناگهانی او              ب- حتمی الوقوع بودن ظهور             ج- حتمی الوقوع بودن قیامت               د- ظهور از پیش تعیین شده ی او

10- امام عصر(عج) در نامه به چه کسی اعلام کرده اند که ما از اخبار و احوال مردم آگاهیم؟

الف- شیخ صدوق         ب- شیخ مفید          ج- شیخ طوسی          د- مقدس اردبیلی

11- طبق فرمایش امام علی(ع) علت بی بهره ماندن انسان ها از حجت خدا در زمین چیست؟

الف- قضای حتمی خداوند           ب- مصلحت طلبی انسان ها           ج- عدم بلوغ فکری                  د- زیاده روی شان در گناه

12- حضرت مهدی(عج) در چند سالگی به امامت رسیدند؟

الف- 10 سالگی          ب- 20 سالگی               ج- 5 سالگی         د- 7 سالگی

13- اعتقاد به ظهور مصلح در آخرالزمان مربوط به چه کسانی است؟

الف- فقط شیعیان             ب- فقط مسلمانان          ج- پیروان همه ی مکاتب بشری            د- پیروان همه ی ادیان و مذاهب الهی

14- موعود آخر الزمان با چه نامی در متون زرتشتیان بشارت داده شده است؟

الف- پولس       ب- مهدی        ج- برنابا          د- سوشیانت

 

توجه : هر نفر تنها یک بار در این مسابقه می تواند شرکت کند.

حتما شرکت در این مسابقه را به اقوام و دوستانتان توصیه کنید.

امیدوارم که در این مسابقه برنده شوید.

منتظر مسابقات بعدی در این وبلاگ باشید.


86/6/13
3:19 ع

من در آن شب در خواب دیدم که مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در کاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعی که جدّم تخت را قرار داده بود منبری نصب کردند که از بلندی سر به آسمان می‌کشید و محمد(ص) به همراه جوانان و شماری از فرزندانش وارد شدند. مسیح به استقبال او آمد و با او معانقه کرد.


محمد بن بحر شیبانی گوید: در سال 286 ق. وارد کربلا شدم و قبر آن غریب ـ رسول خدا(ص) ـ را زیارت کردم سپس به جانب بغداد رو کردم تا مقابر قریش را زیارت کنم و در آن وقت گرما در نهایت خود بود و بادهای حارّه می‌وزید و چون به مشهد امام کاظم(ع) رسیدم، نسیم تربت آکنده از رحمت وی را استشمام نمودم که در باغ‌های مغفرت در پیچیده بود. با اشک‌های پیاپی و ناله‌های دمادم بر وی گریستم و اشک، چشمانم را فرا گرفته بود و نمی‌توانستم ببینم و چون از گریه باز ایستادم و ناله‌ام قطع گردید، دیدگانم را گشودم. پیرمردی را دیدم پشت خمیده با شانه‌های منحنی که پیشانی و هر دو کفِ دستش پینة سجده داشت و به شخص دیگری که نزد قبر همراه او بود می‌گفت: ای برادرزاده! عمویت به واسطة علوم شریف و غیوب دشواری که آن دو سیّد به وی سپرده‌اند شرف بزرگی یافته که کسی جز سلمان بدان شرف نرسیده است و هم‌اکنون مدّت حیات وی استکمال پذیرفته و عمرش سپری گردیده است و از اهل ولایت مردی را نمی‌یابد که سرّش را به وی بسپارد. با خود گفتم: ای نفس! همیشه از جانب تو رنج و تعب می‌کشم و در همه حال برای کسب علم بدین سو و آن سو می‌روم و اکنون گوشم از این شخص سخنی را می‌شنود که بر علم فراوان و آثار عظیم وی دلالت دارد. گفتم: ای شیخ! آن دو سیّد چه کسانی هستند؟ گفت: آن دو ستارة نهان که در سُرّ من رأی خفته‌اند. گفتم: من به موالات و شرافت محلّ آن دو در امامت و وراثت سوگند یاد می‌کنم، که من جویای علوم و طالب آثار آنها هستم و به جان خود سوگند که حافظ اسرار آنان باشم.

گفت: اگر در گفتارت صادق هستی آنچه از آثار و اخبار آنان داری بیاور و چون کتب و روایات را وارسی کرد، گفت: راست می‌گویی. من بشر بن سلیمان نخّاس از فرزندان ابو ایّوب انصاری و از موالیان امام هادی و امام عسکری(ع) و همسایة آنها در «سرّ من رأی» بودم. گفتم: برادرت را به ذکر برخی از مشاهدات خود از آثار آنان گرامی بدار.

 گفت: مولای ما امام هادی(ع) مسائل بنده فروشی را به من آموخت و من جز با اذن او خرید و فروش نمی‌کردم و از این رو از موارد شبهه‌ناک اجتناب می‌کردم تا آنکه معرفتم در این باره کامل شد و فرق میان حلال و حرام را نیکو دانستم.

یک شب که در «سرّ من رأی» (سامرا) در خانة خود بودم و پاسی از شب گذشته بود، کسی درِ خانه را کوفت، شتابان به پشت در آمدم دیدم کافور ـ فرستادة امام هادی(ع) ـ است که مرا به نزد او فرا می‌خواند. لباس پوشیدم و بر او وارد شدم دیدم با فرزندش ابومحمد و خواهرش حکیمه خاتون از پس پرده گفت‌وگو می‌کند، چون نشستم فرمود: «ای بشر! تو از فرزندان انصاری و ولایت ائمه(ع) پشت در پشت، در میان شما بوده است و شما مورد اعتماد ما اهل‌بیت هستید و من می‌خواهم تو را مشرّف به فضیلتی سازم که بدان بر سایر شیعیان در موالات ما سبقت بجویی، تو را از سرّی مطّلع می‌کنم و برای خرید کنیزی گسیل می‌دارم. آنگاه نامه‌ای به خط و زبان رومی نوشت و آن را در پیچید و به خاتم خود ممهور ساخت و دستمال زرد رنگی را که در آن 220 دینار بود بیرون آورد و فرمود: آن را بگیر و به بغداد برو و ظهر فلان روز، در معبر نهر فرات حاضر شو و چون زورق‌های اسیران آمدند، جمعی از وکیلان فرماندهان بنی عباس، خریداران و جوانان عراقی دور آنها را بگیرند. چون چنین دیدی سراسر روز شخصی به نام عمر بن یزید برده فروش را زیر نظر بگیر و چون کنیزی را که صفتش چنین و چنان است از خریداران و اطاعت آنان سرباز زند، تو به آن مکاشف مهلت بده و تأملی کن، بنده فروش آن کنیز را بزند و او به زبان رومی ناله و زاری کند و بدان که گوید: وای از هتک ستر من! یکی از خریداران گوید من او را 300 دینار خواهم خرید که عفاف او باعث مزید رغبت من شده است و او به زبان عربی گوید: اگر در لباس سلیمان و کرسی سلطنت او جلوه کنی در تو رغبتی ندارم، اموالت را بیهوده خرج مکن! برده فروش گوید: چاره چیست؟ گریزی از فروش تو نیست، آن کنیز گوید: چرا شتاب می‌کنی باید خریداری باشد که دلم به امانت و دیانت او اطمینان یابد، در این هنگام برخیز و به نزد عمر بن یزید برو و بگو: من نامه‌ای سربسته از یکی از اشراف دارم که به زبان و خطّ رومی نوشته و کرامت، وفا، بزرگواری و سخاوت خود را در آن نوشته است. نامه را به آن کنیز بده تا در خلق و خوی صاحب خود تأمّل کند اگر به او مایل شد و به آن رضا داد من وکیل آن شخص هستم تا این کنیز را برای وی خریداری کنم.

بشر بن سلیمان می‌گوید: همة دستورات مولای خود ـ امام هادی(ع) ـ را دربارة خریداری آن کنیز به جای آوردم و چون در نامه نگریست به سختی گریست و به عمر بن یزید گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش! و سوگند اکید بر زبان جاری کرد که اگر او را به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد کشت و در بهای آن گفت‌وگو کردم تا آنکه بر همان مقداری که مولایم در دستمال زرد رنگ همراهم کرده بود توافق کردیم و دینارها را از من گرفت و من هم کنیز را خندان و شادان تحویل گرفتم و به حجره‌ای که در بغداد داشتم آمدیم. چون به حجره درآمد نامة مولایم را از جیب خود درآورده و آن را می‌بوسید و به گونه‌ها و چشمان و بدن خود می‌نهاد و من از روی تعجب به او گفتم: آیا نامة کسی را می‌بوسی که او را نمی‌شناسی؟ گفت: ای درمانده و ای کسی که به مقام اولاد انبیا معرفت اندکی داری! به سخن من گوش فرا دار و دل به من بسپار که من «ملیکه» دختر یشوعا ـ فرزند قیصر روم ـ هستم و مادرم از فرزندان حواریون یعنی شمعون وصیّ مسیح است و برای تو داستان شگفتی نقل می‌کنم: جدم قیصر روم می‌خواست مرا در سنّ سیزده سالگی به عقد برادرزاده‌اش درآورد و در کاخش محفلی از افراد زیر تشکیل داد: از اولاد حواریون و کشیشان و رهبانان سیصد تن، از رجال و بزرگان هفتصد تن، از امیران لشکری و کشوری و امیران عشایر چهار هزار تن و تخت زیبایی که با انواع جواهر آراسته شده بود، در پیشاپیش صحن کاخش و بر بالای چهل سکّو قرار داد. چون برادرزاده‌اش بر بالای آن رفت و صلیب‌ها افراشته شد و کشیش‌ها به دعا ایستادند و انجیل‌ها را گشودند، ناگهان صلیب‌ها به زمین سرنگون شد و ستون‌ها فرو ریخت و به سمت میهمانان جاری گردید و آنکه بر بالای تخت رفته بود بیهوش بر زمین افتاد و رنگ از روی کشیشان پرید و پشتشان لرزید. بزرگ آنها به جدّم گفت: ما را از ملاقات این نحس‌ها که دلالت بر زوال دین مسیحی و مذهب ملکانی دارد معاف کن! جدّم از این حادثه فال بد زد و به کشیش‌ها گفت: این ستون‌ها را برپا سازید و صلیب‌ها را برافرازید و برادر این بخت برگشتة بدبخت را بیاورید تا این دختر را به ازدواج او درآورم و نحوست او را به سعادت آن دیگری دفع سازم و چون دوباره مجلس جشن برپا کردند همان پیشامد اوّل برای دومی نیز تکرار شد و مردم پراکنده شدند و جدّم قیصر اندوهناک گردید و به داخل کاخ خود درآمد و پرده‌ها افکنده شد.

من در آن شب در خواب دیدم که مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در کاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعی که جدّم تخت را قرار داده بود منبری نصب کردند که از بلندی سر به آسمان می‌کشید و محمد(ص) به همراه جوانان و شماری از فرزندانش وارد شدند. مسیح به استقبال او آمد و با او معانقه کرد. آنگاه محمد(ص) به او گفت: ای روح‌الله! من آمده‌ام تا از وصیّ تو شمعون دخترش ملیکا را برای این پسرم خواستگاری کنم و با دست خود اشاره به «ابومحمد» صاحب این نامه کرد. مسیح به شمعون نگریست و گفت: شرافت نزد تو آمده است. با رسول خدا(ص) خویشاوندی کن. گفت: چنین کردم، آنگاه محمد بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و مرا به پسرش تزویج کرد و مسیح(ع) و فرزندان محمد(ص) و حواریون همه گواه بودند و چون از خواب بیدار شدم ترسیدم اگر این رؤیا را برای پدر و جدّم بازگو کنم مرا بکشند، و آن را در دلم نهان ساخته و برای آنها بازگو نکردم و سینه‌ام از عشق ابومحمد لبریز شد تا به غایتی که دست از خوردن و نوشیدن کشیدم و ضعیف و لاغر شدم و سخت بیمار گردیدم و در شهرهای روم طبیبی نماند که جدّم او را بر بالین من نیاورد و درمان مرا از وی نخواهد و چون ناامید شد به من گفت: ای نور چشمم! آیا آرزویی در این دنیا داری تا آن را برآورده کنم؟ گفتم: ای پدر بزرگ! همة درها به رویم بسته شده است، اگر شکنجه و زنجیر را از اسیران مسلمانی که در زندان هستند برمی‌داشتی و آنها را آزاد می‌کردی امیدوار بودم که مسیح و مادرش شفا و عافیت را به من ارزانی کنند. چون پدربزرگم چنین کرد، اظهار صحّت و عافیت نمودم و اندکی غذا خوردم. پدربزرگم بسیار خرسند شد و به عزّت و احترام اسیران پرداخت و نیز پس از چهار شب دیگر سرور زنان را در خواب دیدم که به همراه مریم و هزار خدمتکار بهشتی از من دیدار کردند و مریم به من گفت: این سیّدةالنّساء مادرِ شوهرت، ابومحمد است، من به او در آویختم و گریستم و گلایه کردم که ابومحمد به دیدارم نمی‌آید. سیّدةالنّساء فرمود: تا تو مشرک و به دین نصارا باشی فرزندم ابومحمد به دیدار تو نمی‌آید و این خواهرم مریم است که از دین تو به خداوند تبرّی می‌جوید و اگر تمایل به رضای خدای تعالی و رضای مسیح و مریم داری و دوست داری که ابومحمد تو را دیدار کند پس بگو: «أشهد أن لا إله الا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله» و چون این کلمات را گفتم: سیّدةالنّساء مرا در آغوش گرفت و مرا خوشحال نمود و فرمود: اکنون در انتظار دیدار ابومحمد باش که او را نزد تو روانه می‌سازم. سپس از خواب بیدار شدم و می‌گفتم: وا شوقاه به دیدار ابو محمد! و چون فردا شب فرا رسید، ابومحمد در خواب به دیدارم آمد و گویا به او گفتم: ای حبیب من! بعد از آنکه همة دل مرا به عشق خود مبتلا کردی، در حقّ من جفا نمودی! و او فرمود: تأخیر من برای شرک تو بود حال که اسلام آوردی هر شب به دیدار تو می‌آیم تا آنکه خداوند وصال عیانی را میسّر گرداند و از آن زمان تا کنون هرگز دیدار او از من قطع نشده است.

بشر گوید: به او گفتم: چگونه در میان اسیران درآمدی؟ او گفت: یک شب ابومحمد به من گفت: پدربزرگت در فلان روز لشکری به جنگ مسلمانان می‌فرستد و خود هم به دنبال آنها می‌رود و بر توست که در لباس خدمتگزاران درآیی و به طور ناشناس از فلان راه بروی و من نیز چنان کردم و طلایه‌داران سپاه اسلام بر سر ما آمدند و کارم به آنجا رسید که مشاهده کردی و هیچ کس جز تو نمی‌داند که من دختر پادشاه رومم که خود به اطلاع تو رسانیدم و آن مردی که من در سهم غنیمت او افتادم نامم را پرسید و من آن را پنهان داشتم و گفتم: نامم نرجس است و او گفت: این نام کنیزان است.

گفتم: شگفتا تو رومی هستی امّا به زبان عربی سخن می‌گویی! گفت: پدربزرگم در آموختن ادبیات به من حریص بود و زن مترجمی را بر من گماشت و هر صبح و شام به نزد من می‌آمد و به من عربی آموخت تا آنکه زبانم بر آن عادت کرد.

بشر گوید: چون او را به «سرّ من رأی» (سامرا) رسانیدم و بر مولایمان امام هادی(ع) وارد شدم، به او فرمود: چگونه خداوند عزت اسلام و ذلّت نصرانیّت و شرافت اهل بیت محمد(ص) را به تو نمایاند؟ گفت: ای فرزند رسول خدا! چیزی را که شما بهتر می‌دانید چگونه بیان کنم؟ فرمود: من می‌خواهم تو را اکرام کنم، کدام را بیشتر دوست می‌داری، ده هزار درهم، یا بشارتی که در آن شرافت ابدی است؟ گفت: بشارت را.

فرمود: بشارت باد تو را به فرزندی که شرق و غرب عالم را مالک شود و زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد!

گفت: از چه کسی؟

فرمود: از کسی که رسول خدا(ص) در فلان شب از فلان ماه از فلان سال رومی تو را برای او خواستگاری کرد، گفت: از مسیح و جانشین او؟ فرمود: پس مسیح و وصیّ او تو را به چه کسی تزویج کردند؟ گفت: به پسر شما ابومحمد! فرمود: آیا او را می‌شناسی؟ گفت: از آن شب که به دست مادرش سیّدة النّساء اسلام آورده‌ام شبی نیست که او را نبینم.

امام هادی(ع) فرمود: ای کافور! خواهرم حکیمه را فراخوان و چون حکیمه آمد، فرمود: هشدار که اوست! حکیمه او را زمانی طولانی در آغوش کشید و به دیدار او مسرور شد، بعد از آن مولای ما فرمود: ای دختر رسول خدا او را به منزل خود ببر و فرایض و سنن را به وی بیاموز که او زوجة ابومحمد و مادر قائم(ع) است.

ماهنامه موعود شماره 79

٭ شیخ صدوق، کمال‌الدین، ج 2، صص 132-143.

86/6/7
2:31 ع

از آسمان ها بچرخان چشمی بر این خاک، موعود!

بر خاک سردی که مانده ست اینگونه غمناک، موعود!

بی آفتاب نگاهت، بی تابش گاه گاهت

مانده ست تقدیر گل ها در چنگ کولاک، موعود!

برگیر فانوس ها را، دریاب کابوس ها

روییده بر شانه ی شهر، ماران ضحاک، موعود!

در این غروب غم آهنگ، در بازی رنگ و نیرنگ

گویا فقط عشق مانده ست چون آینه پاک ، موعود!

با زخم زخم شکفته، با دردهای نگفته

در انتظار تو مانده ست این قلب صد چاک ، موعود!

در کوچه باغهای مستی، تا پنجمین فصل هستی

آکنده از باور توست، این عقل شکاک، موعود!

این فصل، فصل ظهورست آیینه ها غرق نورست

احساس من پر گشوده ست تا اوج افلاک، موعود


86/6/6
12:24 ع

یا اباصالح المهدی الادرکنی

 

آزمایش مردم

بیم از کشته شدن

آمادگی و استعداد مردم

خالی نماندن زمین از حجت

نداشتن یار و یاور

تعهد نداشتن نسبت به حاکمان جور

 غیبت  ولی عصرعلیه السلام از رازهای بسیار پیچیده ای است که با ظهور او همه حقیقت روشن می گردد. "عبدالله بن فضل هاشمی" می گوید امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت صاحب الامر به ناچار غیبتی خواهد داشت، به طوری که گمراهان در شک واقع می شوند.

سئوال کردم: چرا؟

فرمود: اجازه بیان علتش را نداریم .

گفتم: حکمتش چیست؟

با توجه به این آیه، خداوند متعال در هر زمان و دوره ای، مردم آن دوره را مورد امتحان قرار می دهد تا مومنین واقعی از متظاهرین به دین و ایمان مشخص شوند. امتحان الهی در هر زمان، متفاوت و متناسب با رشد و کمال عقلی مردم آن زمان است. در دوران غیبت کبری، با غایب شدن حجت خدا، مردم به استقامت و پایداری نسبت به دین امتحان می شوند تا منتظرین واقعی از غیر واقعی تمیز داده شده و هر کدام پاداشی در خور موفقیت در این امتحان به دست آورند.

فرمود: همان حکمتی که در غیبت حجت های گذشته وجود داشت، در غیبت آن جناب وجود دارد، اما حکمتش جز بعد از ظهور او ظاهر نمی شود، چنانکه حکمت سوراخ کردن کشتی و کشتن جوان و اصلاح دیوار به دست حضرت خضر علیه السلام برای حضرت موسی علیه السلام آشکار نشد جز هنگامی که می خواستند از هم جدا شوند.

ای پسر فضل! موضوع غیبت، سرّی از اسرار خدا و غیبی از غیوب الهی است، چون خدا را حکیم می دانیم باید اعتراف کنیم که کارهایش از روی حکمت صادر می شود، گرچه تفصیلش برای ما مجهول باشد."(1)

از این حدیث استفاده می شود که علت اصلی و اساسی غیبت به دلیل این که اطلاع بر آن به صلاح مردم نبوده، یا استعداد فهمش را نداشته اند، بیان نشده است.

در عین حال به مواردی از فلسفه غیبت  در بعضی از روایات اشاره شده است که به صورت اختصار بیان می کنیم:

 آزمایش مردم 

یکی از سنت های الهی، آزمایش مردم است. این سنت در تمام امت های گذشته نیز اجرا شده است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: "احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین."(2)

آیا مردم خیال می کنند که همین که گفتند ایمان آوردیم رها شده و دیگر امتحان نمی شوند، کسانی را که قبل از آنها بودند، آزمایش کردیم تا خداوند راستگویان و دروغ گویان را مشخص کند.

غیبت تو خواب را از من ربوده و لباس صبر را بر بدنم تنگ و آرامش را از من سلب کرده است. آقای من! غیبت تو برای همیشه مرا اندوهگین کرده مثل کسی که تمام بستگانش را یکی پس از  دیگری از دست می دهد و تنها می ماند."

با توجه به این آیه، خداوند متعال در هر زمان و دوره ای، مردم آن دوره را مورد امتحان قرار می دهد تا مومنین واقعی از متظاهرین به دین و ایمان مشخص شوند. امتحان الهی در هر زمان، متفاوت و متناسب با رشد و کمال عقلی مردم آن زمان است. در دوران غیبت کبری، با غایب شدن حجت خدا، مردم به استقامت و پایداری نسبت به دین امتحان می شوند تا منتظرین واقعی از غیر واقعی تمیز داده شده و هر کدام پاداشی در خور موفقیت در این امتحان به دست آورند.

"سدیر" می گوید. در خدمت مولایمان امام صادق علیه السلام بودیم، امام علیه السلام روی زمین نشسته و عبائی بی یقه و با آستین کوتاه پوشیده بود، در آن حال مانند پدر فرزند مرده  گریه می کرد، آثار حزن از رخسار مبارکش نمایان بود و می فرمود: آقای من! غیبت، هزاران سرّ نهان در نظام دین و برنامه های مترفی آن دارد که درک هر یک، دلی دریایی و چشمی  بینا می خواهد تا آنجا که همه پیامبران هم نمی توانند به تمام اسرار آگاه باشند.

غیبت تو خواب را از من ربوده و لباس صبر را بر بدنم تنگ و آرامش را از من سلب کرده است. آقای من! غیبت تو برای همیشه مرا اندوهگین کرده مثل کسی که تمام بستگانش را یکی پس از  دیگری از دست می دهد و تنها می ماند."

سدیر می گوید: از ناله های جانگداز حضرت، پریشان شده و عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! خداوند دیدگان شما را گریان نکند، برای چه این قدر ناراحت و محزون هستید؟

امام صادق علیه السلام آه سوزناکی کشید و [بدین مضمون] فرمود: "قائم ما غیبت طولانی کرده و عمرش طولانی می شود. در آن زمان اهل ایمان امتحان می شوند و به واسطه طول غیبتش، شک و تردید در دل آنها پدید می آید و بیشتر، از دین خود برمی گردند."

 بیم از کشته شدن 

"زراره" گوید امام صادق علیه السلام فرمود: "برای حضرت قائم قبل از ظهورش غیبتی است."

پرسیدم: چرا؟

فرمود: "یخاف علی نفسه الذبحه"(3)بر جانش از کشته شدن می ترسد.

در دوران غیبت، مردم جهان به تدریج برای ظهور آن مصلح حقیقی و سامان دهنده وضع بشر، آمادگی عملی و اخلاقی پیدا می کنند. روش آن حضرت مانند روش انبیاء  و اولیاء گذشته نیست تا مبتنی بر اسباب و علل عادی و ظاهری باشد، بلکه روش او در رهبری بر جهان بر مبنای حقایق و حکم به واقعیات، و ترک تقیه و ... است، که انجام این امور نیاز به تکامل علوم و معارف و ترقی و رشد فکری و اخلاقی بشر دارد، به طوریکه قابلیت برای حکومت واحد جهانی در راستای تحقیق احکام الهی فراهم باشد.

حضرت همواره در معرض کشته شدن بوده و هست زیرا حکام ستمگری که در طول دوران اسلامی حکم رانده اند (عباسیان و غیر آنان از کسانی که به ویژه در خاورمیانه حکومت نموده اند) بیشترین تلاش و کوشش خود را صرف پایان بخشیدن به زندگانی حضرت مهدی علیه السلام می نمودند.

خصوصاً پس از آن که می دانستند که حضرت مهدی علیه السلام همان کسی است که تخت های حکمرانان ظلم و جور را متزلزل نموده، در هم خواهد شکست و همان کسی است که هستی ظالمان را نابود و از استیلاء آنان بر بندگان خدا و کشورها جلوگیری خواهد کرد.

هیچ یک از امامان معصوم به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند، بلکه طاغوت های این امت، آنان را شهید کردند، با این که می دانستند بشارت ها و اخباری که راجع به حضرت مهدی علیه السلام وارد شده، درباره آنان (یازده امام علیه السلام) وارد نشده است. مثلاً درباره هیچ یک از ائمه علیهم السلام حتی یک حدیث به این مضمون وارد نشده که دنیا را از عدل و داد پر خواهد ساخت و بر تمام وسایل پیروزی و ظفر برای وی فراهم خواهد آمد، جز درباره وجود مقدس حضرت مهدی علیه السلام.

با چنین خبرهایی، حکومت های جور و ستم در قبال شخصیتی بزرگ که می خواهد حاکمیت ظلم و ستم را از بین برده و حاکمیت عدل و داد را در سراسر جهان بگستراند، دست روی دست نگذاشته و سکوت نمی کردند و همواره مترصد کشتن چنین انسانی بودند.

 آمادگی و استعداد مردم 

قانون عرضه و تقاضا در جوامع بشری همواره و در همه جا جاری است و عرضه، مطابق تقاضا می باشد، در غیر این صورت نظام زندگی به هم خورده و تعادل خود را از دست می دهد. این قانون تنها جنبه اقتصادی ندارد بلکه در مسائل اجتماعی نیز جاری است.

بدون تقاضا، عرضه بی فایده است. نیاز به رهبر و پیشوا برای جامعه نیز از این فایده و قانون مستثنی نبوده و در قالب استعداد و آمادگی مردم تحقق پیدا می کند.

حضرت علی علیه السلام فرمود: "بدانید زمین از حجت خدا خالی نمی ماند، ولی خداوند به خاطر ظلم و جور و اسراف مردم بر خودشان، آنها را از دیدار او کور خواهد ساخت. "

در دوران غیبت، مردم جهان به تدریج برای ظهور آن مصلح حقیقی و سامان دهنده وضع بشر، آمادگی عملی و اخلاقی پیدا می کنند. روش آن حضرت مانند روش انبیاء  و اولیاء گذشته نیست تا مبتنی بر اسباب و علل عادی و ظاهری باشد، بلکه روش او در رهبری بر جهان بر مبنای حقایق و حکم به واقعیات، و ترک تقیه و ... است، که انجام این امور نیاز به تکامل علوم و معارف و ترقی و رشد فکری و اخلاقی بشر دارد، به طوری که قابلیت برای حکومت واحد جهانی در راستای تحقیق احکام الهی فراهم باشد و  جامعه بشری به این مطلب برسد که هیات های حاکمه با روش های گوناگون نمی توانند از عهده اداره امور برآیند، و مکتب های سیاسی و اقتصادی مختلف دردی را درمان نمی کنند، اجتماعات و کنفرانس ها و سازمان های بین المللی و طرح ها و کوشش های آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نمی توانند نقشی را ایفاء کنند و از تمام  این طرح ها که امروز و فردا مطرح می شود مایوس شود.

وقتی اوضاع و احوال اینگونه شد و مردم از تمدن منهای دین، معنویت و انسانیت به ستوده آمدند و تاریکی و ظلمت جهان را فرا گرفت، ظهور یک مرد الهی در پرتو عنایت حق، مورد استقبال مردم جهان قرار می گیرد. در این شرایط ، پذیرش جامعه از ندای روحانی یک منادی آسمانی بی نظیر خواهد بود، زیرا در شدت ظلمت و تاریکی، درخشندگی نور نمایان تر می گردد.

 خالی نماندن زمین از حجت 

حضرت علی علیه السلام فرمود: "لا تخلواالارض من قائم بحجة الله" هیچگاه زمین از کسی که قائم به امر الهی باشد خالی نخواهد ماند.

از سنت های دائمی الهی این است که از آغاز آفرینش، بشر را تحت سرپرستی یک راهنما و رهبر قرار داده است و برای هر قوم و ملتی رسولی فرستاده تا آن رسول، مردم را از عذاب الهی بترساند و وصی و خلیفه و جانشین و امام پس از او نیز همان سیره و روش پیامبر را عمل کرده و مردم را به اهداف الهی نزدیک کرده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: "اگر در دنیا دو نفر وجود داشته باشند، یکی از آنها امام و حجت خدا است."(4)

 باز می فرماید: "آخرین کسی که از این دنیا خواهد رفت، امام است و او حجت خدا بر خلق است و باید او آخرین نفر باشد که از دنیا می رود، برای این که کسی بدون حجت و رهبر نماند تا با خدای احتجاج کرده، شکایت نماید که تکلیف خود را در دنیا نمی دانسته است."(5)

حضرت علی علیه السلام فرمود: "بدانید زمین از حجت خدا خالی نمی ماند، ولی خداوند به خاطر ظلم و جور و اسراف مردم بر خودشان، آنها را از دیدار او کور خواهد ساخت. "(6)

با توجه به روایات فوق و بررسی دوران زندگی امامان معصوم علیه السلام که هیچ کدام با مرگ طبیعی از دنیا نرفتند، اگر آخرین حجت الهی نیز غایب نمی شد و در میان مردم حضور عادی می داشت، یقیناً به سرنوشت امامان دیگر دچار می شد، و مردم برای همیشه از فیض الهی محروم می شدند. خداوند متعال با حکمت بالغه اش آخرین حجت خود را به وسیله غیبت، حفظ و صیانت نموده تا زمین از حجت حق خالی نماند.

 نداشتن یار و یاور 

یکی از علت های غیبت امام زمان علیه السلام، نبود انصار و اصحاب  جهت یاری رساندن به آن حضرت است. از روایات مختلف این نکته برداشت می شود که نصاب یاران حضرت مهدی علیه السلام 313 نفر می باشد که با تولد و رشد آنها، یکی از موانع ظهور مرتفع می گردد. انصار و یاران حضرت را می توان به دو گروه تقسیم کرد:

الف-  یاران خاص: که 313 نفر می باشند و صفات و شاخصه هایی که در روایات ذکر شده، مربوط به آنها می باشد و در زمان ظهور و حکومت جهانی حضرت، تصدی مناسب مهم حکومتی را به عهده دارند.

از حضرت علی علیه السلام روایت شده است که فرمودند: "یاران خاص قائم جوانند، بین آنان پیری نیست مگر به میزان سرمه در چشم و یا مانند نمک در غذا که کمترین ماده غذا نمک است. "(7)

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند: "مردانی اند که گویی قلب هایشان مانند پاره های آهن است. هیچ چیز نتواند دل های آنان را نسبت به ذات خدا گرفتار شک و تردید سازد. سخت تر از سنگ هستند و ..."(8)

ب-  یاران عام: نصاب معینی ندارند. در روایات تعداد آنها مختلف و در بعضی از آنها تا 10 هزار نفر در مرحله اول ذکر شده است که در مکه با حضرت پیمان می بندند.

امام زمان علیه السلام با این تعداد از یاران خاص و عام، قیام جهانی خود را شروع می کند.

  تعهد نداشتن نسبت به حاکمان جور 

امام صادق علیه السلام فرمود: "یقوم القائم و لیس لاحد فی عنقه عهد ولا عقد ولا بیعه" (9) قائم ما در حالی ظهور می کند که در گردن او برای احدی عهد و پیمان و بیعتی نیست.

برنامه مهدی موعود، با سایر ائمه اطهار علیهم السلام تفاوت دارد. ائمه علیهم السلام مامور بودند که در ترویج و انذار و امر به معروف و نهی از منکر تا سر حد امکان کوشش نمایند،  ولی سیره و رفتار حضرت مهدی علیه السلام متفاوت با آنان بوده و در مقابل باطل و ستم، سکوت نکرده با جنگ و جهاد، جور و ستم و بی دینی را ریشه کن می نماید. اصلاً اینگونه رفتار از علائم و خصائص مهدی موعود شمرده می شود.

به بعضی از امامان که گفته می شد: چرا در مقابل ستمکاران قیام نمی کنی؟

جواب می دادند: این کار به عهده مهدی ماست.

به بعضی از امامان اظهار می شد: آیا تو مهدی هستی؟ جواب می داد: مهدی با شمشیر جنگ می کند و در مقابل ستم ایستادگی می نماید ولی من چنین نیستم.

به بعضی عرض می شد: آیا تو قائم هستی؟ پاسخ می داد: من قائم به حق هستم، لیکن قائم معهودی که زمین را از دشمنان خدا پاک می کند، نیستم.

از اوضاع آشفته جهان و دیکتاتوری ظالمین و محرومیت مومنین شکایت می شد، می فرمودند: قیام مهدی مسلم است، در آن وقت اوضاع جهان اصلاح و از ستمکاران انتقام گرفته خواهد شد. مومنین و شیعیان هم به این نویدها دلخوش بودند و هر گونه رنج و محرومیتی را بر خود هموار می کردند.

اکنون با این همه انتظاراتی که مومنین بلکه بشریت از مهدی موعود دارند، آیا امکان داشت که آن جناب با ستمکاران عصر بیعت و پیمان خویش وفادار بماند و در نتیجه هیچ وقت اقدام به جنگ و جهاد نکند، زیرا اسلام عهد و پیمان را محترم شمرده و عمل به آن را لازم دانسته است.

از این رو در احادیث تصریح شده که یکی از اسرار غیبت و مخفی شدن ولادت حضرت صاحب الامر علیه السلام این است که ناچار نشود با ستمکاران بیعت کند تا هر وقت خواست، قیام کند و بیعت کسی در گردنش نباشد.

 امام حسن مجتبی علیه السلام  فرمود: "ان الله عزوجل یخفی ولادته و یغیب شخصه لئلا یکون لاحد فی عنقه بیعة اذا خرج" خداوند عزوجل ولادت او را مخفی می کند و شخص او را از دیده ها پنهان می سازد تا هنگامی که ظهور می کند کسی را در گردن او بیعت نباشد.(10)

پی نوشت ها:

1- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 91.

2- سوره عنکبوت، آیه 2

3- شیخ صدوق، کمال الدین و اتمام النمعه، ج 2، باب 44، ج 11، ص 482.

4- علامه حائری، الزام الناصب، ص 4، ر.ک زندگانی حضرت صاحب الزمان، ص 164.

5- همان مدرک .

6- کافی، ج 2، ص 164، ر. ک مکیال المکارم، ص 160.

7- علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 333، حدیث 10، غیبت نعمانی، باب بیستم .

8- علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 308.

9- اصول کافی، ج 1، ص 342 .

10- کامل سلیمان، یوم الخلاص، ص 101.


86/6/6
12:6 ع

خورشید رخ مپوشان در ابر زلف، یارا

 چون شب سیه مگردان روز سپید ما را

ما را زتاب زلفت افتاد عقده بر دل

بر زلف خم به خم زن دست گره گشا را

فخر جهانیان شد ننگ صنم پرستی

جانا زپرده بنمای روی خدا نما را

ای آشکار پنهان بُرقع ز رخ برافکن

تا جلوه ات ببینم پنهان و آشکارا

بی جلوه ات ندارد ارض و سما فروغی

 ای آفتاب تابان هم ارض و هم سما را

 باز آ که از قیامت برپا شود قیامت

تا نیک و بد ببیند در فعل خود جزا را

ای پرده دار عالم در پرده چند مانی

 آخر زپرده بنگر یاران آشنا را

بازآ که بی وجودت عالم سکون ندارد

 هجر تو در تزلزل افکند ما سوا را

حاجت به توست ما را ای حجت الهی

 آری به سوی سلطان حاجت بود گدا را

عمری گذشت و ماندیم از ذکر دوست غافل

از کف به هیچ دادیم سرمایه بقا را

ما را فکنده غفلت در بستر هلاکت

درمان کن ای مسیحا این درد بی دوا را

ای پرده دار عالم در پرده چند پنهان

  بازآ  و روشنی بخش دلهای با صفا را


86/6/6
12:4 ع

یا صاحب الزمان

ظهورت را شنیدم عنقریب است       

ولی قدری برای من عجیب است

زبس که دیرکردی در ظهورت

مرا قدری بعید از این قریب است

نمی گویم بیا! اما بدان که

دل ایلی برایت بی شکیب است

تمام لحظه هایم بی حضورت

پر از" عَجّلِ" پر از "اَمَّن یجیب" است

بیا ای ناخدای باخدایان

بیا دیگر زمانه نانجیب است

نه این تعیین تکلیف است، اما

بیا دلهای ما حسرت نصیب است

به هر حال ای تو غایب، ای تو حاضر

که یاد تو شفا، نامت طبیب است

گمان دارم تو روزی خواهی آمد

که کوچه، خانه، پر از بوی سیب است


86/4/29
2:37 ع

گفتم شبی به مهدی                                 اذن نگاه خواهم
گفتا که من هم از تو                               ترک گناه خواهم

گفتـــــــم که در فراقـــت عمریست بی قرارم
گفـــــــت از فــــراق یاران من نیـز بی قــرارم
گفتـــــــم به جز شمـــــا من فریاد رس ندارم
گفتـــــــا به غیر شیعه من نـــــیز کـس ندارم
گفتــــــــم که یاورانت مـــــظــــــلوم هر دیارند
گفـــــــتا مرا ببینیـــــد مــــــظلوم روزگـــــــارم
گفــــــتم که شیعیانت در رنج و در عــــذابنـد
گفــــــتا به حال ایشان هر لحظه اشکــــبارم
گفــــــتم که شیعیانت جمــــعــند به یاری تو
گفــــــتا که من شب و روز در انــــتـــظار یارم
گفتم که چشــــم شیعه گریان بود به راهـت
گفتا که من همـــیشه بر دیــده اشــک دارم
گفتم که دشمن تو در فکر محو شیعه است
گفتا به حال شیـعه هر لحــــــــــظه پاسدارم
گفتــم که انتقــــــــــــــــام مادر تو کی بگیری
گفتا به چشم گریان من لحــظه میشـــــمارم
گـــفتم به شیعــــــــیانت آیا پــــــــــــیام داری
گــفتا که گفته ام من هر دم در انتـــــــــظارم
گفـــتم که ای امامـــــــم از مــــــا چرا نهانی
گــــفتا به چشم محرم همــــــــــوراه آشکارم
گفتــــم به چــــــــــــــشم انوار آیا تو پا گذاری
گـــفتا که شستـــــشو ده شاید که پا گذارم


86/4/29
2:32 ع

یا مهدی ادرکنی (عج(

 

ای حُجّت خدای، که عشقت امان ماست

ذکر تو در محافل روضه نشان ماست

خون گریه کن که ماتم جد غریب توست

یار دل حزین تو آه و فغان ماست

ما را نوای نوحه جد او جانفزاست

الحق که روضه،داروی روح و روان ماست

هرجا که می‌رویم دم از عشق می‌زنیم

آری حدیث مهر تو ورد زبان ماست

پرچم، چراغ، آب، سیاهی، کتیبه، اشک

این ها همه بهانه سر نهان ماست

سرِّ نهان ما که به جز شاه عشق نیست

در قبضه ولایت او جسم وجان ماست

سلطان عشق آبروی عالمین کیست؟

آنکه هماره در گرُوَش آرمان ماست

هستی به دست تو ،دل تو در کف حسین

دست تو بر سر و غم او سایبان ماست

در حال روضه معنی هر زمزمه تویی

غمگین مباش زمزمه طرز بیان ماست

یارا که یاری تو آرزوی ماست


پیام رسان

+ استحکام واقعی یک نظام و ملت، توکل به خداوند متعال، هوشمندی، داشتن اعتماد به نفس، باور به توانایی ایستادگی، و تقویت قدرت ایستادگی است.(مقام عظمای ولایت)

مشخصات مدیر وبلاگ
 
Admin[79]
 

منتظران چشم به راه آمدنش هر لحظه زمین قلبهایشان را با یادش آب و جارو می کنند و دیده ی خویش را به سمت خانه ی دوست تنگ تر می نمایند. شاید زیباترین لحظه ی تاریخ را با قاب دیدگانشان به تصویر در آورند. این همان چیزی است که هر جمعه در دعای ندبه از تارهای وجودشان به مولای خویش عرضه می دارند: متی ترانا و نراک


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
لوگوی دوستان
 
دوستان
 
موسیقی


وبلاگ منتظران مهدیمنتظران مهدی