86/5/1
3:33 ع
تجلی نور
او بود که تا فریاد دیوصفتان بلند شد برخاست و مشت بردهانشان زد و دماغشان را به خاک کوبید و ساکتشان کرد . او بود که تا عقاب خویان قصد تهاجم کردند و بر وطن خورشید سنگ انداختند تیروکمان برداشت و با تیرهایی از رعد برزمین زدشان و با مشت گره کرده تانکها و شاهها و ظالمان را بیرون و نابود کرد .
همچو چشمه ی آسمان ((شهاب سنگ)) درخشید و تن سیاهی را شکافت و مردمان را امیدوار کرد و هرکه او رامی دید به یاد بزرگی و ایثارش می افتاد که خود همچو شمع می سوخت و به اطراف و دیگران آرامش وآزادی و گرما و محبت می بخشید و همچو باران خود خشک می شد ولی بیابان ها و تشنگان را زنده می کرد .
آری او درخت میوه ای بود که هرچه قدر میوه ی بیشتری می داد افتاده تر و متواضع تر می شد و بی حساب به همه میوه ای شیرین می داد و شادشان می کرد .
او همچو معلمی بود که تمام عمرش را درراه خدمت به مردم و تعلیم احکام دینی و علم و معرفت گذراند و چنان که سخن از رفتن شده بود همچو نسیم سحرگاهان از همه زودتر آماده ی رفتن شد .
او بود که تاپرچم استکباربرپا شد و ندای گناه و فساد وتباهی سر داد همچو نور ایمان و علم واتحاد بر سرش فرود آمد و بززمین زدش وزیرپالهش کرد .
جانم به قربان خاک پایش که از تمامی ستارگان آسمان پرنور ترو زیباتر است . جانم به قربان بزرگی و ابوهتش که کوه در برابرش همچو مور است . جانم فدای نورانیت چهره اش که ماه شب چهارده در مقابلش همچو کرم شب تاب است .
من چه هستم که از اوبگویم ؟ من که هستم که نامش برزبان جاری کنم ؟ من چه چیزیم که اوراتوصیف کنم ؟
مگر می شود دریا را در کوزه ای جای داد ؟ مگر می شود مشتی از آب کوهساران برداشت و گفت این تمامی رود خانه است ؟ مگر می شود شمعی را به جای خورشید نشان داد و گفت این خود خورشید است ؟ مگر می شود گلی را به جای بوستانی از گل نشان داد وگفت این تمامی زیبایی بوستان است ؟ خیر هرگز نمی شود ....
بلی آیا می توانیم مردان و زنان و کودکانی را که وصف وجود عظیمشان از مثنوی هفتاد هزار من هم بیشتر می شود توصیف کنیم ؟ خیر....
گربریزی بحر رادر کوزه ای چند گنجد قسمت یکروزه ای
حال این چنین بزرگانی که همچون چشمه های آسمان عظیم و زیبا و نورانی اند در زیر دریای از خاک مدفونند و با همه این که شهید شده اند اما زنده اند و نزد خدای رحمن روزی می خورند و ناظر اعمال مایند .
یاران خورشید به هدفشان رسیدند و رستگار و سعادتمندشدند وحال منتظر مایندتااز که از دستاوردهاشان و ازاین ملت وناموس وخاکش وازاسلام دفاع کنیم و پیروراهشان باشیم تاشاید ما جزو یاران خورشید یا منتظران مهدی(عج) ودررکاب تنها منجی عالم بشریت شهید شویم و در آخرت از شفاعت اهل بیت (ع) و شهدا بی بهره نمانیم .
ستارگان بظاهرغروب کرده اما تا ابد زنده و ناظر و روشنایی بخش و رستگار
پیام رسان
منتظران چشم به راه آمدنش هر لحظه زمین قلبهایشان را با یادش آب و جارو می کنند و دیده ی خویش را به سمت خانه ی دوست تنگ تر می نمایند. شاید زیباترین لحظه ی تاریخ را با قاب دیدگانشان به تصویر در آورند. این همان چیزی است که هر جمعه در دعای ندبه از تارهای وجودشان به مولای خویش عرضه می دارند: متی ترانا و نراک