86/4/29
2:37 ع
گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم
گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم
گفتـــــــم که در فراقـــت عمریست بی قرارم
گفـــــــت از فــــراق یاران من نیـز بی قــرارم
گفتـــــــم به جز شمـــــا من فریاد رس ندارم
گفتـــــــا به غیر شیعه من نـــــیز کـس ندارم
گفتــــــــم که یاورانت مـــــظــــــلوم هر دیارند
گفـــــــتا مرا ببینیـــــد مــــــظلوم روزگـــــــارم
گفــــــتم که شیعیانت در رنج و در عــــذابنـد
گفــــــتا به حال ایشان هر لحظه اشکــــبارم
گفــــــتم که شیعیانت جمــــعــند به یاری تو
گفــــــتا که من شب و روز در انــــتـــظار یارم
گفتم که چشــــم شیعه گریان بود به راهـت
گفتا که من همـــیشه بر دیــده اشــک دارم
گفتم که دشمن تو در فکر محو شیعه است
گفتا به حال شیـعه هر لحــــــــــظه پاسدارم
گفتــم که انتقــــــــــــــــام مادر تو کی بگیری
گفتا به چشم گریان من لحــظه میشـــــمارم
گـــفتم به شیعــــــــیانت آیا پــــــــــــیام داری
گــفتا که گفته ام من هر دم در انتـــــــــظارم
گفـــتم که ای امامـــــــم از مــــــا چرا نهانی
گــــفتا به چشم محرم همــــــــــوراه آشکارم
گفتــــم به چــــــــــــــشم انوار آیا تو پا گذاری
گـــفتا که شستـــــشو ده شاید که پا گذارم
پیام رسان
منتظران چشم به راه آمدنش هر لحظه زمین قلبهایشان را با یادش آب و جارو می کنند و دیده ی خویش را به سمت خانه ی دوست تنگ تر می نمایند. شاید زیباترین لحظه ی تاریخ را با قاب دیدگانشان به تصویر در آورند. این همان چیزی است که هر جمعه در دعای ندبه از تارهای وجودشان به مولای خویش عرضه می دارند: متی ترانا و نراک