سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

86/4/6
10:30 ص

شهید بهشتی از دیدگاه امام خمینی(ره)

ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابر قدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است، خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است و به خود باکی راه نمی دهد که دست جنایت ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتکار حرفه ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند.




امام خمینی(ره) در پیامی به مناسبت شهادت آیت الله بهشتی چنین آوردند که:«این پیشامد برای همه ملت ما ناگواربود و اشخاصی که برای خدمت ، خودشان را حاضر کرده بودند و خدمتگزاراین کشور بودند اشخاصی بودند که آنقدری که من آنها می شناسم، از ابرار بوده اند . اشخاصی متعهد بوده اند که در راس آنها مرحوم شهید بهشتی است. ایشان را من بیست سال بیشترمی شناختم، مراتب فضل ایشان و مراتب تعهد ایشان برمن معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متاثرهستم، شهادت ایشان درمقابل اوناچیز است و مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی که بیشترمتعهدند، موثرتردرانقلابند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار داده اند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمت ها، تهمت های ناگوار به ایشان می زدند. ازآقای بهشتی اینها می خواستند یک موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را می شناختم و بر خلاف آنچه این بی انصاف ها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتی گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متدین، علاقه مند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می دانستم و شما گمان نکنید که این آقایان که وارد شدند در این شغل های دولتی، اینها یک اشخاصی بودند یا هستند که راهی برای استفاده جز این مقام ندارند . اینها هر کدام اشخاص متعهدی بودند که در پیش مردم مقام داشتند، در پیش روحانیت مقام بزرگ داشتند و اینطور نبود که واخورده باشند که بخواهند بیایند اینجا انحصار طلب باشند. خدا انصاف بدهد به آنهائی که انحصار طلب بودند و می خواستند بهشتی و خامنه ای و رفسنجانی و امثال اینها را از صحنه خارج کنند.
ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابر قدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است، خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است و به خود باکی راه نمی دهد که دست جنایت ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتکار حرفه ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند.
مگر شهادت ارثی نیست که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پرافتخاراسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند به ملت شهید پرور ما رسیده است؟ مگر عزت و شرف و ارزش های انسانی ، گوهرهای گرانبهائی نیستند که اسلاف صالح این مکتب، عمر خود و یاران خود را در راه حراست و نگبهانی از آن وقف نمودند؟ مگرما پیروان پاکان سر باخته در راه هدف نیستیم که از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم؟ مگردشمن قدرت آن دارد که با جنایت خود مکارم و ارزش انسانی شهیدان عزیز ما را از آنان سلب کند؟ مگر دشمن های فضیلت می توانند جز این خرقه خاکی را از دوستان خدا و عاشقان حقیقت بگیرند؟ بگذار این ددمنشان که جز به " من" و " ما" های خود نمی اندیشند و " یأکلون کماتأکل الانعام" عاشقان راه حق را ازبند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند.
ننگتان باد تفاله های شیطان و عارتان باد ای خود فروختگان به جنایتکاران بین المللی که در سوراخ ها خزیده و در مقابل ملتی که در برابر ابر قدرت ها برخاسته است، به خرابکاری های جاهلانه می پردازید.
عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است که نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداکاری او اطلاعی دارید. شما ملتی را که برای سقوط رژیم پلید پهلوی و رها شدن از اسارت شیطان بزرگ ده ها جوان عزیز خود را فدا کرد و با شجاعت بی مانند ایستاد و خم به ابرو نیاورد، نشناخته اید. شما ملتی را که معمولاً در تخت های بیمارستان ها آرزوی شهادت می کنند ویاران را با به شهادت دعوت می کنند، نشناخته اید. شما کوردلان با آنکه دیده اید با شهادت رساندن شخصیت های بزرگ ، صفوف فداکاران در راه اسلام فشرده تر و عزم آنان مصمم تر می شود، می خواهید با به شهادت رساندن عزیزان ما این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. توانستید به فرزندان اسلام چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ی ناسزا و تهمت های ناجوانمردانه حمله کردید که آنها را از ملت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاد و کوس رسوائی همه تان بر سربازارها زده شد، در سوراخ ها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده اید که به خیال خام خود ملت شهید پرور فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی دانید که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست. اکنون اسلام به این شهیدان و شهید پروران افتخار می کند و با سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری می نماید و ما مصمم هستیم که روزی رخش ببینیم و این جان که از اوست تسلیم وی کنیم.
ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه به عدد شهدای کربلا از دست داد. ملت ایران سرافرازاست که مردانی را به جامعه تقدیم می کند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند و دشمنان خلق گروهی را شهید نمودند که برای مشورت در مصالح کشور گرد هم آمده بودند.
ملت عزیز! این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق ، گروهی از خلق را گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند . گیرم که شما با شهید بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از 70 نفر بیگناه که بسیارشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید؟ جز آنکه شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صاف کنان چپاولگران شرق و غرب می باشی . ما گر چه دوستان و عزیزان وفاداری را از دست دادم که هر یک برای ملت ستمدیده استوانه بسیار قوی و پشتوانه ارزشمند بودند، ما گر چه برادران بسیار متعهدی را از دست دادیم که " اشداء علی الکفار رحماء بینهم" بودند و برای ملت مظلوم و نهادهای انقلابی سدی استوار و شجره ای ثمربخش به شمار می رفتند، لکن سیل خروشان خلق و امواج شکننده ملت با اتحاد و اتکال به خدای بزرگ هر کمبودی را جبران خواهد کرد.
ملت ایران با اعتماد به قدرت لایزال قادر متعال همچون دریایی مواج به پیش می رود و در مقابل ابرقدرت ها و تفاله های آنان با صفی مرصوص ایستاده است و شما درماندگان عاجزرا که درسوراخ ها خزیده اید و نفس های آخررا می کشید به جهنم می فرستد و خداوند بزرگ پشت و پناه این کشور و ملت است.»
مختصری از زندگی شهید دکتر بهشتی
آیة الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی در دوم آبان سال 1307 در محله لومبان اصفهان به دنیا آمد. شهید بهشتی تحصیلات خود را تا پایان سال دوم دبیرستان در آن شهر گذراند. به خاطر علاقه شدیدی که به علوم اسلامی داشت به حوزه علمیه اصفهان وارد شد. دروس علمی را تا اواخر سطوح عالیه در همان حوزه خواند و در سال 1325 راهی حوزه علمیه قم گردید. ایشان پس از طی یک سلسله آموزش ها و کسب فیض از محضر اساتید و مراجع، به خصوص امام خمینی (ره) با عده ای از فضلای حوزه، درس اصول و فقه آیة الله داماد را که مورد علاقه طلاب جوان بود بنیانگذاری کرد. همچنین به همراه دوستان دیگرچون آیة الله شهید مطهری و فقهای دیگر در درس خارج امام خمینی ( ره) حاضر شدند.
شهید بهشتی پس از اخذ دیپلم در سال 1330 دوره لیسانس دانشکده الهیات و معارف اسلامی و همچنین در سال 1338 دوره دکترای این دانشکده را به پایان رسانید. وی از سال 1330 تدریس در دبیرستانهای قم را آغاز کرد و در سال 1333 دبیرستان دین و دانش قم را تاسیس نمود. از جمله خدمات فرهنگی ارزنده شهید بهشتی، می توان ایجاد امکانات آموزش زبان و علوم روز را برای فضلای حوزه علمیه قم نام برد. درهمین رابطه کانون اسلامی دانش آموزان و فرهنگیان قم را پایه گذاری کرد. شهید بهشتی در سال 1342 مدرسه علمیه حقانی را تاسیس کرد و به کمک جمعی از فضلای حوزه علمیه اقدام به تشکیل گروه تحقیقاتی پیرامون حکومت در اسلام نمود. در همان اوقات توسط سازمان امنیت " ساواک" از قم به تهران انتقال یافت و در سال 1343 در تهیه برنامه جدید تعلیمات دینی مدارس شرکت کرد و یک سال بعد یعنی در سال 1344 به آلمان عزیمت کرد. در آنجا علاوه بر یک سلسله آموزشها و حرکتها که به طور طبیعی ناشی از اصالت فکری و عمق مغز ایدئولوژیک وی بود به بنیانگذاری گروه فارسی زبان در انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا اقدام کرد.
شهید بهشتی در سال 1349 به تهران بازگشت و جلسات تفسیر قرآن ایجاد کرد . در همین رابطه با همکاری شهید دکتر باهنر و دیگران در آموزش و پرورش مشغول تهیه کتاب تعلیمات دینی مدارس شدند. در آذرماه 1357، ضمن تلاش گسترده ای جهت ایجاد روحانیت مبارز تهران به اتفاق شهیدان استاد مطهری و دکتر مفتح و آیات عظام مهدوی کنی و امامی کاشانی کوشید وجمعی دیگراز علمای مبارز درسراسر ایران به عنوان یک هسته اساسی از آن حمایت کرده و به آن پیوستند. طی سالهای 1329 تا 1332 در دفاع از حکومت ملی دکتر مصدق به همراه روحانیت مبارز از چهره های فعال و کارسازی بود که در به راه انداختن تظاهرات ضد رژیم در اصفهان نقش مهمی داشت.
بهشتی تنها، مرد علم و بیان و قلم نبود بلکه در میدان مبارزه نیز مردانه جنگید. به ویژه ازآغاز قیام امام خمینی (ره) در سال 1341، به همکاری با جمعیتهای مؤتلفه اسلامی برخاست و به عضویت شورای روحانیت آن انتخاب گردید.
او در برگزاری راه پیمایی های عظیم چهارم شوال و تاسوعا و عاشورای 57 نقشی مؤثر داشت. سخنرانیهای پرشور شهید مخصوصاً در روز 16 شهریور در مسجد صاحب الزمان " عج" تحرک فراوانی به مردم داد. هنگامی; که امام (ره) در پاریس بودند، برای تبادل نظر با امام (ره) به آنجا رفت و سپس به فرمان امام(ره) به عضویت شورای انقلاب اسلامی ایران برگزیده شد. نقش موثر و رهبری کننده ایشان در آن زمان کاملاً محسوس بود. شهید بهشتی هنگام شهادت علاوه بر رهبری حزب جمهوری اسلامی و عضویت شورای انقلاب، رئیس دیوان عالی کشور نیز بود.


86/3/16
1:1 ع

خاطرات دوست

امام 
خاطرات از زبان یاران امام در نوفل لوشاتو

ما تعدادى از دانشجویان بورسیه انرژى اتمى در آلمان غربى (سابق) بودیم که خبر ورود امام (ره) را به پاریس شنیدیم هنوز رژیم شاه کم و بیش بر اوضاع ایران مسلط بود، لذا ملاقات با امام یک حرکت ضد رژیم تلقى مى‏شد و به همین دلیل پیدا کردن اقامتگاه امام کار مشکلى بود. دانشجویان به چند دسته تقسیم شدند، عده‏اى از روى ماجراجویى و احتمالا فرصت طلبى خود را مشتاق ملاقات نشان مى‏دادند. عده‏اى که امیدى به پیروزى انقلاب نداشتند نگران این بودند که مبادا بعد از زیارت امام به چنگ ماموران ساواک افتاده و به ایران برگردانده شوند. و نهایتا گروه اصلى مى‏ماندند و آن بچه مسلمانان عاشق انقلاب بودند، کسانى که از وطن دور مانده و مایل بودند به صف همرزمانشان در ایران بپیوندند. بنابراین ملاقات با امام ممکن بود آنها را در پیروزى شریک کند. با این انگیزه جستجو را براى یافتن اقامتگاه شروع کردیم و به کمک دانشجویان مسلمان مقیم اروپا آدرسى را بدست آوردیم.

بعنوان گروه اول از آلمان به‏طرف پاریس حرکت کردیم و به سراغ آدرس رفتیم. در یکى از خیابانهاى جنوب پاریس آپارتمانى بود که ملاقات کنندگان را جمع کرده و گروه گروه با مینى‏بوس به روستاى نوفل لوشاتو مى‏بردند.

نزدیکى‏هاى اذان ظهر به نوفل لوشاتو رسیدیم. در یک خیابان باریک پیاده شدیم. سمت چپ خانه کوچکى بود که امام در آنجا سکونت داشت و سمت راست قطعه زمینى بود با یک درخت قدیمى سیب. وضو گرفتیم و امام با عده‏اى به محوطه نماز وارد شدند، پس از نماز جماعت امام نطق‏هاى تاریخى خود را شروع کردند. عده‏اى سخنان امام را ضبط مى‏کردند، عده‏اى فیلم و عکس مى‏گرفتند و بعضى هم گزارش تهیه مى‏کردند.

تمام فعالیت‏هاى دانشجویان بورسیه در آلمان در اثر اعتصاب به تعطیلى کشیده شده بود. ما عملا هفته‏اى، یکى دو روز به نوفل لوشاتو مى‏رفتیم و پیامهاى امام را گرفته به تمام شهرهاى آلمان مى‏فرستادیم.

جهت اعلام همبستگى با مردم مسلمان ایران و با رهنمودهاى امام تظاهرات بسیار سنگین شهر کلن و فرانکفورت را ترتیب دادیم که از شبکه‏هاى تلویزیونى اروپا پخش مى‏شد.

رفته رفته اقامتگاه امام به مرکز اصلى رهبرى انقلاب تبدیل شد. آنجا محل تجمع خبرنگاران ایرانى و خارجى، سیاستمداران تبعیدى، جاسوسان، انقلابیون مسلمان شده بود; اما قدرت حرکت انقلاب و قاطعیت امام در امر رهبرى فرصت را از همه گرفته بود و تنها اقدامات انقلابیون مؤثر واقع مى‏شد. نکته جالب توجه این است که بسیارى از آن افراد بعدها در جبهه‏هاى نظامى و یا سیاسى به شهادت رسیدند، بعضى‏ها هم خیانت کردند و عده‏اى هم به خدمت صادقانه به مردم و انقلاب ادامه دادند.

از خاطرات بیاد ماندنى آن زمان بگوییم:

امام شاه حسین را نمى‏پذیرند شنیدیم ملک حسین پادشاه اردن بطور غیر رسمى وارد فرودگاه پاریس شده و تقاضاى ملاقات حضورى با امام را نمود. ما منتظر نظر امام بودیم. مرحوم حاج احمد خمینى از نزد امام برگشت و اعلام کرد (امام شاه حسین را نمى‏پذیرند) ملک حسین در کمال حقارت به اردن برگشت.

رژیم شاه و مهلت احضاریه

نامه‏اى توسط ساواک به دفتر انرژى اتمى در ارلانگن آلمان وارد شده بود و از آنها خواسته بودند که پنج نفر از بورسیه‏هایى که برنامه‏هاى تظاهرات و اعتصابها را ترتیب داده‏اند ظرف مدت 15 روز به ایران برگردانده شوند.

این اخطاریه را نزد امام بردیم. اتاق کوچکى تقریبا به مساحت 12 متر مربع با دو در روبروى هم با تشکچه‏اى دست دوز در گوشه اتاق مقر امام بود. امام وارد شدند، سلام کردیم. به ما تعارف کردند که بنشینیم; بلافاصله نامه را تقدیم کردیم، ایشان در چند جمله کوتاه خیال ما را راحت کردند:

"این رژیم به اندازه سررسید مهلت این اخطاریه دوام نمى‏آورد که بخواهد شما را به ایران برگرداند. "

و واقعا چنین شد، رژیم شاه بعد از حدود 13 روز سقوط کرد.

نماز جماعت و خطر سوء قصد

در اواخر اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با دى و بهمن ماه که پاریس هم به اوج سرماى خود مى‏رسید بعلاوه اینکه برف و باران هم پیوسته مى‏بارید. به همین دلیل براى اقامه نماز چادرى برپا شده بود.

در ایران به پیشنهاد رحیمى فرمانده هوانیروز تصمیم به ترور امام گرفته بودند. این خبر بلافاصله به نوفل لوشاتو رسید. روز عجیبى بود بیشتر شبکه‏هاى خبرى جهان در آنجا جمع شده بودند. نیروهاى پلیس فرانسه نیز به‏خاطر حفظ پرستیژ سیاسى خود با تجمع در اقامتگاه مى‏خواستند جلوى سؤ قصد احتمالى را بگیرند، لذا براى امام پیغام فرستادند که امروز براى نماز جماعت و سخنرانى از خانه بیرون نیایند. اما امام اعلام کردند امروز با روزهاى دیگر فرقى ندارد و من نماز را میان مردم به جماعت‏برگزار خواهم کرد.

ملاقات کنندگان فاصله خانه تا مصلا را با دست‏به هم دادن راهرویى ساختند تا امکان سؤ قصد به حداقل برسد. امام از خانه بیرون آمد به اتفاق حاج احمد آقا در کمال خونسردى فاصله را پیمودند تا به چادر نماز رسیدند، وقتى امام براى اقامه نماز برخواست، تعدادى از نیروهاى پلیس با لباس شخصى که وارد چادر شدند - جالب است که در میان آنها یک پلیس زن وجود داشت که با روسرى وارد اقامتگاه شده بود - امام به آنها اشاره کردند که از چادر بیرون بروند تا نماز اقامه شود. اصرار پلیس‏ها براى ماندن و حفاظت از جان امام به جایى نرسید و آنها از چادر بیرون رفتند.

خونسردى و مقاوم بودن امام حتى در برابر خطر سؤ قصد که ناشى از اعتقادات و ایمان قوى او بود، امید پیروزى انقلاب را در دل همگان افزایش داد و نیز ایمان و اعتقادات مذهبى گروه زیادى را فزونى بخشید.

اهالى نوفل لوشاتو

مدت اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با سالروز میلاد حضرت مسیح و عید کریسمس به همین دلیل امام هدایاى کوچکى را بسته بندى کرده و دستور دادند به در منازل اهالى نوفل لوشاتو ببرند. این عمل تاثیر بسیار عجیبى روى اهالى گذاشت، اولا دانستند که اسلام براى ادیان الهى احترام قائل است و تبلیغات امپریالیزم بعد از انقلاب مبنى بر اینکه اقلیت‏هاى مذهبى در ایران مورد اذیت و آزار قرارمى گیرند، قبلا توسط امام خنثى شده بود.

ثانیا تاثیر عاطفى زیادى روى ساکنین نوفل لوشاتو گذاشت و باعث‏شد آنها براى ملاقات کنندگان احترام خاصى قائل شوند و موقعى که امام نوفل لوشاتو را ترک کردند بیشتر اهالى ایشان را بدرقه کردند.

نظر متخصص

ارج گذاشتن به تخصص و کارشناسى ازجمله خصوصیات امام بود.

دانشجویان انرژى اتمى اطلاعات وسیعى دررابطه با قراردادها و طرحهاى ساخت 22 نیروگاه اتمى در زمان شاه تهیه و بصورت مکتوب تحویل حضرت امام دادند. ایشان فرمودند اظهارنظر و قضاوت در این مورد در تخصص من نیست. موضوع را با متخصصین و کارشناسان موردتایید در میان خواهیم گذاشت.

نظافت محل کار

روزى با تعدادى از دوستان که بعضى با همسرانشان بودند به خدمت امام رفتیم. منظره جالبى دیدیم و آن اینکه امام مشغول جاروکردن اتاق خود بودند همسر یکى از دوستان جلو رفت و گفت اجازه بدهید تا اتاق را من جارو کنم. ایشان فرمودند: هرکس موظف است محل کار خود را خودش تمیز کند.

مهندس صمد کریمى فام

تا کجا ایستاده‏اید

در اوج بمباران شهرها به وسیله هواپیماها و موشکهاى صدام، یک روز چندین موشک به تهران اصابت کرده بود و در نقاطى از آسمان شهر، دود غلیظ ناشى از انفجار موشک به چشم مى‏خورد و ضدهوایى‏ها هم کار مى‏کرد. من خدمت‏حضرت امام بودم و ایشان مشغول قدم زدن بودند. عرض کردم، آقا! بالاخره شما تا کجا ایستاده اید؟ امام انگشت‏خود را روى پیشانى گذاشته و فرمودند; تا وقتى که موشک اینجا بخورد.

آقاى حمید انصارى به نقل از مرحوم حاج سیداحمدخمینى (ره)

امام قانع نشد

حضرت امام از اینکه در سخنرانیها و نوشته‏ها از ایشان تعریف بکنند، ناراحت مى‏شدند. یکبار فرمودند: من هر وقت‏سخنرانى آقاى انصارى [آقاى شیخ محمدعلى] از رادیو پخش مى‏شود، رادیو را مى‏بندم، چون همه‏اش تعریف از من است.

من عرض کردم آقا، ایشان چون در خدمت‏شما هستند، هرکجا که مى‏روند، مردم مصرا از وى مى‏خواهند تا راجع به خصوصیات حضرتعالى بگویند. "امام قانع نشد. "

آقاى حمید انصارى به نقل از مرحوم حاج سیداحمد خمینى (ره)

اختلاف بین مسؤولین

با وجود اینکه ضربان قلب حضرت امام (س) از دور تحت کنترل اینجانبان بود و هرنوع تغییرى در وضع ایشان براى ما قابل درک بود، و نیز با درنظر گرفتن اینکه در افراد بطورمعمول خبرهاى خوب یا بد باعث‏بروز عکس العمل در وضع بدنى افراد شده و اکثرا تغییرات بسیار زیادى در فشار خون و ضربان قلب و امثال ذلک مى‏شود. اما در مورد حضرت امام حتى در لحظاتى که اخبار بسیار بدى از مسائل مملکت و جبهه‏ها مى‏رسید، ایشان با چنان صلابت و صبر و تحمل با قضایا برخورد مى‏کردند که حتى کوچکترین تغییرى در علائم حیاتى ایشان نظیر فشارخون و ضربان قلب دیده نمى‏شد. تنها موردى که از نظر پزشکى تغییراتى در وضع جسمانى ایشان ایجاد مى‏کرد، مواقعى بود که اختلافاتى بین مسوولین کشور به وجود مى‏آمد.

دکتر محمدحسین نعمتى

دستورات پزشکى

باوجودى که پزشکان معالج ایشان اکثرا حدود 50 سال جوان‏تر از حضرت امام (س) بودند، معهذا ایشان همواره بااحترام با پزشکان برخورد نموده و دستورات پزشکى را راحت قبول مى‏کردند. آن روزى که براى تجویز عمل جراحى (چند روز قبل از ارتحال) خدمت ایشان رسیدیم، آقاى دکتر فاضل با احتیاط بسیار به ایشان گفت‏بایستى عمل جراحى انجام شود، همه پزشکان حاضر در جلسه فکر مى‏کردند که ایشان امتناع نمایند و یا لااقل نظرشان را بعد از مدتى تفکر بیان بفرمایند، در حالیکه ایشان بلافاصله فرمودند، هرچه صلاح مى‏دانید انجام دهید. حتى لحظه‏اى مکث نفرمودند. در انجام دستورات پزشکى بسیار منظم و دقیق بودند. مثلا یکبار متخصص فیزیوتراپى از ایشان عیادت کرد و یک نوع نرمش خاصى را براى زانوى ایشان تجویز نمود که با روزى 5 حرکت‏شروع مى‏شد و باید هرروز 2 حرکت‏به تعداد نرمش اضافه گردد. بعد از حدود یک ماه آن شخص فیزیوتراپ به حضور حضرت امام (س) رسید و از حال ایشان سؤال کرد. در جواب فرمودند نرمش زانوى من به حدود 70 حرکت در روز رسیده است. شخص فیزیوتراپ دقایقى بعد براى من تعریف کرد که من از این حرف ایشان بسیار شرمنده شدم و نیز تعجب کردم چون گمان مى‏کردم ایشان بعد از چند روز که زانویشان بهتر شود، نرمش را قطع مى‏کنند. در حالیکه در نهایت نظم و دقت روزى 2 عدد به تمرین مذکور اضافه کرده بودند.

دکتر محمدحسین نعمتى

احترام همسر

برنامه نظم و ساعات آقا واقعا عجیب بود. حتى برنامه غذا خوردنشان. یک دفعه حاج احمدآقا مى‏گفتند: من گفتم آقا وقت ناهار شده. بگویم ناهار بیاورند؟ آقا نگاهى به ساعتشان کردند و گفتند: نه هنوز وقتش نشده است. مدت کمى گذشت و چند کلمه‏اى با آقا صحبت کردم، آمدم تا دم در، امام صدا زدند. برگشتم، گفتند مى‏خواهید بگویید ناهار بیاورند، بیاورند. حالا وقتش است، ببینید، شاید یک دقیقه نشده بود، اما آقا این قدر منظم بودند که براى خود خانواده هم جاى تعجب داشت، و مى‏شود نتیجه گرفت که آقا واقعا چقدر در کارشان منظم است اما یادم مى‏آید روزى که حاج خانم (همسر حضرت امام) براى زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودند و بنده هم به عنوان راننده حضور داشتم، در موقع برگشت که نزدیکهاى ظهر بود، خانم گفت زود برویم، من به آقا نگفتم که ناهار بخورند، آقا صبر مى‏کنند تا من بروم. زودتر برویم که آقا براى خوردن ناهار معطل نشوند. خلاصه راه بندان بود و ترافیک. تا ما رسیدیم 25 دقیقه‏اى - نیمساعتى از وقت ناهار گذشته بود. خانم گفتند: مثل اینکه آقا ناهار خورده باشند. ولى امام ناهار نخورده بودند و من پرسیدم، دیدم تازه سفره را انداخته‏اند و آن زمانى بود که یکى از اعضاى بیت دیده بود که خانم مى‏آیند. خانم به آقا گفته بودند "شما ناهار مى‏خوردید، ما مى‏آمدیم". آقا در جواب با ملاطفت و احترام گفته بودند "شما نفرمودید که من نمى‏آیم. " درست‏با همین لفظ که "شما نفرمودید که من نمى‏آیم وگرنه ما ناهار مى‏خوردیم. ما منتظر شما بودیم. " خلاصه آن آقایى که براى یک یا دو دقیقه به حاج سیداحمدآقا مى‏گوید هنوز وقت ناهار نشده. تا نیم ساعت صبر مى‏کنند تا حاج خانم بیاید.

محمد هاشمى (محافظ بیت)

تقاضاى آب

توى قم، زمانى که تازه به سپاه آمده بودم، روى پشت‏بام منزل نگهبانى مى‏دادم. وقتى که پاس بخش براى تعویض بعضى نگهبانها آمد، یکى از برادران نگهبان آن طرف پشت‏بام برادرى را که نوبت نگهبانیش تمام شده و داشت‏به پایین مى‏رفت، صدا زد و گفت پایین که مى‏روى، مقدارى آب براى ما بیاور که تشنه ایم. ساعت‏یک یا 5/1 بعداز نصف شب بود، طرف مى‏خواست‏برود بخوابد، خوابش مى‏آمد و حالش را نداشت تا برود و از آسایشگاه آب بیاورد. لذا در جواب گفت; یک ساعت دیگر که پستت تمام شد، خودت مى‏روى پایین و آب مى‏خورى. خلاصه نیمه شب بود و دیر وقت ولى چند دقیقه‏اى نگذشته بود که دیدم حضرت امام یک پارچ آب و یک پیش دستى خرما دستشان است و دارند مى‏آیند بالا. از پله‏هاى پشت‏بام آمدند بالا، من هم سر در پشت‏بام نگهبانى مى‏دادم، حضرت امام آمدند جلو، من دست پاچه شدم، پریدم پایین و گفتم آقاجان چکار دارید؟ گفتند مثل اینکه یکى از برادرها تشنه بود، این آب را به او بدهید، خرما را هم دادند که ما بخوریم. من اصلا زبانم بندآمده بود که چه بگویم. آخر این موقع شب آقا خودشان را به زحمت انداخته بودند و گویا صداى برادرى را که تقاضاى آب مى‏کردند، شنیده بودند.

محمدهاشمى (محافظ بیت)

گریه براى حضرت زهرا (س)

سالگرد وفات فاطمه زهرا (س) بود که سخنرانى شهید حجت الاسلام شیرازى پیرامون حضرت فاطمه از رادیو پخش مى‏شد. ساعت‏یک بود ایشان گوش مى‏کردند و صداى رادیو هم بلند بود. از پشت اتاق شنیدیم که ایشان با صداى بلند گریه مى‏کنند.

حشمت الله رنجبر از اعضاى تیم پزشکى

جوراب وصله‏ دار

وقتى براى کشیدن ناخن پایشان تشریف آورده بودند بیمارستان، جورابهایشان را من در اتاق عمل درآوردم. دیدم که جورابها وصله دار است. کف جورابها هرکدام یک وصله گنده افتاده و این کوکهایى که زده بودند کوکهاى درشت که اصلا نشان مى‏داد خوب مثلا یک آدم ناوارد مثل خود آقا آنها را کوک زده یا وصله کرده است.

این از جورابهایش و آن هم از وضعیت لباسهاى دیگرش.

غلامرضا غمخوار از اعضاى تیم پزشکى

قلب مطمئن

یکى از شبهاى سال 67 بود که تهران مورد حملات موشکى دشمن قرارگرفته بود ساعت 11 و یا 5/11 بود که ایشان معمولا مى‏خوابیدند مثل اینکه به خواب رفتند چون آن حالت آرامش و به اصطلاح پایین بودن ریتم قلبشان نشان مى‏داد که الان در حالت آرامش و استراحت هستند در همان لحظه یک موشک به حوالى جماران - گویا فرمانیه - اصابت نموده، صداى بسیار مهیبى ایجاد کرد. بطورى که ما واقعا حس کردیم که به نزدیک بیت اصابت کرده است اما در همان لحظه چشمهایمان به مونیتور بود که ببینیم حضرت امام چه وضعى دارند، ریتم قلبشان بالا مى‏رود یانه؟ خوب طبیعتا در مورد هرفردى این ریتم قلب بالا مى‏رود و یک حالت ترس ایجاد مى‏شود ولى براى من تعجب آور و واقعا جالب بود که ایشان نمى‏ترسید. بارها پزشکان از ایشان خواسته بودند بعنوان یک تکلیف پزشکى - چون درک کرده بودند که آقا حرف پزشکان را گوش مى‏دهند - آقا شما لطف کنید، مثلا اجازه‏اى بدهید که برایتان سنگرى ساخته شود، یا جایتان را تغییر بدهیم. ایشان قبول نمى‏کردند.

حشمت الله رنجبر

امام بیدار بود

شبى که فرداى آن روز، حکم اعدام سلمان رشدى را صادر کردندبراى ایشان بسیار شب بحرانى بود. که البته ما فهمیدیم: ایشان چند شبى بود خواب نداشتند بسیار بى‏قرار بودند، دیرتر مى‏خوابیدند. تعداد ریتم قلبشان بالا بود. ما پیش خودمان برایمان سؤال پیش آمده بود که چى شده، مشکل چیست؟ حضرت امام در این ساعت از شب باید خواب باشند و نباید قلبشان مثلا بیشتر از 60 تا 65 تا بزند. چطور است که ریتم قلبشان بالاست این نوساناتى که روى دستگاه ایجاد مى‏شد، جریان چیست؟

پزشکان هم معاینه مى‏کردند و مساله‏اى نبود. بعد از اینکه ایشان فتواى اعدام سلمان رشدى را اعلان کردند تازه ما فهمیدیم که ایشان حدود یک هفته، واقعا اذیت مى‏شدند حالا یا مطالعه داشتند یا اینکه بهرحال چه بود، نمى‏دانم ولى بسیار آشفته و مضطرب بودند.

حشمت الله رنجبر

وقت نماز

بعد از عمل جراحى، هرلحظه که ایشان هم مشکل خاصى نداشتند چشمشان را روى هم مى‏گذاشتند و مى‏خوابیدند به نحوى که از این عالم جدا مى‏شدند. حتى پزشکان به این شک مى‏افتادند که نکند اثر داروهاى بیهوشى است که ایشان را به این صورت درمى آورد. اما زمانى که وقت نماز مى‏شد خودشان بیدار مى‏شدند. اصلا وقتى آن لحظه مى‏رسید چشم باز مى‏کردند مى‏گفتند: وقت نماز است؟ مى‏گفتم: بله. آقاى انصارى تشریف داشتند به ایشان کمک مى‏کردند، وضو مى‏گرفتند و نمازشان را مى‏خواندند.

براى ما درک آن مسائل عمیق معنوى مشکل بود چون ما در آن عالم امام نبودیم تا آن مرحله را درک کنیم.

غلامرضا باطنى از اعضاى تیم پزشکى


86/3/16
12:40 ع

شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت/ فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر / کنایتی است که از روزگار هجران گفت

نشان یار سفرکرده از که پرسم باز / که هر چه برید صبا پریشان گفت

من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب/ که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت

مزن زچون و چرا دم که بنده ی مقبل / قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت

 کوچه های جماران همراز کوچه های مدینه گشته اند بعد از ارتحال رسول. آنان که پای دارند هروله می کنند تا خود را به خاه ای برسانند مطاف ملائک حافظتو بوده است و هر صبح و شام میهمان سفره ای که از بهشت بهر تو نزول می یافت، خانه ای که همنوازی تسبیحات تو هر صبح و شام نور می خورد و نور می آشامد و در عطر روح اللهی تو شناور بود. آنان که پای دارند هروله می کنند، اما انان که پا در راه عشق تو باخته اند چه کنند؟ جانا، رحم آور! اینجا عالم ظاهر است و ظاهر حجاب باطن. چه کنیم؟

ستون های حسینیه ی جماران رازداران اُستُن حنانه اند اما بر حال ما می گریند، بر حال آن دلباختگانی که بی تو دیگر جانشان جز باری سنگین بر گرده ی فراق نیست. ستون ها می نالند. ذرات چوب و آهن و خاک، هر چه هست، می نالند. آنجا که تو می نشستی، اریکه حکومت عشق بر جان های مشتاقان، خالی مانده است.

گریه کن تا آن بغض گلوگیر بشکند و اشک هایت پیش باز قدم های یار روند، در کوچه باغ های ملکوت. طراوت آن جنات از اشک های من و توست ، اما دل هایمان آرام نمی گیرد. کاش این غم، اشک می شد و فرو می ریخت و این ابرهای تنگ نشسته، آسمان سینه هامان را به خورشید وا می گذاشتند. کاش قلب مرا قربانی می گرفتند تا این گرد ماتم از شهر برخیزد و رسول الله به مدینه باز گردد.

جانا! سخن از فراق توست، که در فراق جز حدیث فراق نه در دل می گذرد و نه بر لب می آید. با ما بگو که باید کرد که جان مانده است و ای عزیزتر از جان ، تو رفته ای؟ ما جان و سر را می خواستیم تا بر سر پیمانی نهیم که با تو بسته بودیم. حال بازگو که با این سر پر درد و جان پریشان چه کنیم؟ اما فراق  آمدنی است، دیر یا زود، و این بیت الاحزان مهبطی است در هجران، تا بسوزی و از آتش فراق ققنوسی برآید با بال های آتشین ، که تو را بر بال های خویش ازسدرةالمنتهی نیز بگذارند.

جانا! محبت تو شیطان را به بند کشیده تا بین مردمان و یاد مرگ هیچ حجابی حائل نگردد و همه در محشر قیامتی که تو برپا کرده ای حاضر شوند.

رحم آور ای عزیز ما! کسی را بفرست تا آن خبر هولناک را که شنیده ایم تکذیب کند. ای مسیحای جان بخش دل های میت ما! مگر مسیح هم می میرد؟

« کو خمینی؟ کو خمینی؟»... «کوکو»ی غریبانه ی بوف دل ما در ویرانه های سینه هامان پیچیده است، در آنجا که تا پیش از این بیت المعمور بود. گوش کن به ترنم ذرات خاک در تلاوت سوره ی «الرحمن». در آسمان، اما، قاریان ملکوت که قرآن را از رسول الله آموخته اند، با سوره ی «دهر» به استقبال آمده اند.

شب سر رسیده است، اما قلب ها تسکین نمی یابند. نبض اضطراب می تپد و فوران آتش غم از عمق اقیانوس روح تا قلب ها سریان می یابد و با اشک ازچشمه ی چشم ها بیرون می زند.

همه انتظار می کشند و انتظار خواب را رانده است. شب خاکستری است که آتش روز واقعه را پنهان داشته. فردا چه خواهد شد؟

عاشق در معشوق به فنا می رسد و بقای خویش را در بقای او می جوید. پس نه عجب اگر از امت کسی نیست که خود را به یاد آورد! همه بی خود گشته اند و یکبار دیگر این انسان است که بر عهدی بزرگ مبعوث می گردد. زمین در انزوای کهکشان، سر در گریبان ماتم فرو برده است و بر تنهایی امام عصر می گرید و ستارگان شمع گریان جمع غریبانه ی اصحابند :

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ؟

جوانانی که خود را از او باز یافته اند، اکنون یکباره چشم بر جهانی گشوده اند که در آنجا اجال تن ها به سر می رسد و انسانی به عظمت روح الله نیز می میرد.

پب را پکست ، اما خود در انتظار طلوع نماند. نوری که در طواف قلب محمد (ص) بود به قبله ی طواف خویش واصل شد. پروانه ها نور را به حکم میثاق می شناسد و از آغاز، با قصد سوختن پر در مطاف می گشایند.

در آسمان، ملائکی که مر را با یک اشاره ی لؤلاکی بشکافتند، راه را با فاتحه گشودند. بانگ تلاوت از شقاق قمر برخاست... و تا آسمان هفتم بالا گرفت؛ تا جنات یاسین و حُجُرات نور بر دامنه ی اعتراف، تا آنجا که نسیم «هل اتی» می وزد، با عطر یاس و گل های محمدی... تا بستان هایی که از نهر های «طه» سیراب می شوند. اما زمین، ای وای! ماتم گرفت و «اناء اللیل» و «اطراف النهار» پر شد از گریه های غریبانه و نوحه های یتیمانه. زنی فریاد میزد : «نگویید که خمینی مرده است، نگویید که خمینی مرده است! » و آن دیگری، که چشم از تصویر او بر نمی گرفت و می گریست. وقتی انسانی آن سان عظیم که خمینی بود روی در نقاب خاک می کشد، شکاف فرقت و فقدان او تا به قیامت جبران نمیگردد؛ شکاف فرقت او در دل، زخمی التیام ناپذیر است.

جان را اشک می کنند و از چشمان فرو می ریزند تا التیام یابند، اما دریغ! دریغ و درد! او را نمی توان شیرین تر از جان نامید، که شیرینی جان به وجود اوست و اکنون که به دیار نادیار روح سفر کرده است، شرنگی تلخ تر از جان چیست درکام ماندگان؟

روح نمازمان قبض شد و لاشه های سرد رکوع و سجودمان بی کفن و دفن بر خاک ماند و قلب گوری شد که در آن، جنازه ی فطرت را به خاک سپردند. اعصار بینات پایان یافت و باز ماییم و عقلمان؛ ماییم و عقلمان این فرشته ی مطرود بال شکسته بر مهبط زمین ، در جزیره ی تنها. کی باشد که ادریس بیاید ؟ کی باشد که اریس بیاید؟

گرد آمده اند و در برهوت میان ظاهر و باطن حیرانند. خدایا، مگر روح الله نیز می میرند؟ خدایا، او سببی بود که زمین و آسمان را به هم می پیوست. اکنون ما را بازگوی که به کجا روی آوریم؟ عقل می گوید که اکنون او بر بلندای آسمان ابدیت ایستاده است و امتداد وجود خویش را در تاریخ می نگرد، اما چشم ظاهر بین بدنی نحیف را پیچیده در میان کفنی سفید می بیند، در انتظار بازگشتن به خاک. آن تابوت شیشه ای نگینگرانقدر انگشتری زمین است، کعبه بلورین دلهای عشاق حق. و آن عمامه سیاه بر کفن سفید، نقطه ی خل گرفتاری گرفتاران عشق است.

گریه موهبتی است که راه صبر را هموار می دارد، وگرنه، با ما بگو که داغ تو را چگونه تاب آوریم! با تو همان می گوییم که امام علی در رحلت رسول خدا گفت :

ان الصبر لجمیل الا عنک

و ان الجزع لقبیح الا علیک

و ان المصاب بک لجلیل

صبر جمیل است اما نه در مرگ تو، و بی تابی زشت است اما نه در جدایی از تو، و مصیبت تو عظیم است، و پیش از تو و پس از تو هرچه مصیبت باشد کوچک است و آسان است. با ما سخن از زیبایی صبر و قبح جزع نگویید! اینجا میزان در هم می پامیزد. مصیبت آن همه عظیم است که ار بی تابی چاره ای نیست :

ان الصبر لجمیل الا عنک

و ان الحزع لقبیح الا علیک

آن همه خواهیم گریست که بتوان دلها را در مغسل داغ تو غسل داد، و تو بدان که اگر جهان در انتظار قائم آل محمد نبود، آسمان نیز آنهمه می گریست که سیل اشک بنیان حیات را بر می کند و زمین شکاف بر می داشت و خورشید کور می شد.

داغ یتیمی بر پیشانی فرزندان آنگاه نشست که تو رفتی. می گفت: « زینب، بگو بابا خداحافظ! محمد بگو بابا خداحافظ!»

«فار التنور» در وصف ماست که چشمه های اشکمان از عمق قلب های اتش گرفته می جوشد. قلب زمین آتش گرفته است و اشک داغ از چشمه ها فواره میزند. فردا که این طوفان سیاره ی زمین را در خود گرفت، این کشتی خواهد راند تا بر «جودی » بنشیند، بر آن منزل مبارک، که بسم الله مجریها و مرسیها. آنگاه هنگام استجاب دعای نوح خواهد رسید، اگر چه او خود دیگر در میان ما نیست:

 رب انزلنی منزلا مبارک و انت خیر المنزلین


پیام رسان

+ استحکام واقعی یک نظام و ملت، توکل به خداوند متعال، هوشمندی، داشتن اعتماد به نفس، باور به توانایی ایستادگی، و تقویت قدرت ایستادگی است.(مقام عظمای ولایت)

مشخصات مدیر وبلاگ
 
Admin[79]
 

منتظران چشم به راه آمدنش هر لحظه زمین قلبهایشان را با یادش آب و جارو می کنند و دیده ی خویش را به سمت خانه ی دوست تنگ تر می نمایند. شاید زیباترین لحظه ی تاریخ را با قاب دیدگانشان به تصویر در آورند. این همان چیزی است که هر جمعه در دعای ندبه از تارهای وجودشان به مولای خویش عرضه می دارند: متی ترانا و نراک


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
لوگوی دوستان
 
دوستان
 
موسیقی


وبلاگ منتظران مهدیمنتظران مهدی