86/6/7
2:58 ع
این بقیه الله
امید غربت شامم کی آید؟
روزها از پی هم می گذرند، سالها می گذرند و قلب ها در آتش هجرانت می سوزند. کبوترها دیگر نای نغمه خوانی ندارند، دلها دیگرهوس غزل گفتن نمی کنند. دیگر دلها قصیده سرایی نمی کنند. اینک تمام شعرها به یک مصرع ختم می شوند " یا اباصالح بیا" دیگر چشمها اشک نمی بارد! حال دیگر دیده ها خون می بارند." چشمها در طلب لعل یمانی خون شد". آیا صدای ندبه خوانان که ازعمق جان، فریادت می زنند، آیا تپش قلبها که هرآن ملتمسانه چشم به آسمانها دوخته اند و شعله های آه جانسوزشان، یاس ها را به گریه واداشته، به دیار سبز حضورت نمی رسد؟ آه از هجران ." مردم ، دراین فراق و درآن پرده راه نیست یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد." ای مهدی فاطمه، ای عزیز دل زهرا، تا کی باید پشت درهای سبز رنگ انتظار بنشینیم ، تا کی باید چشم هایمان یتیم ندیدنت باشند. هیچ چیز سخت تر از انتظار نیست. اما اگر بدانی که در پس این پرده های انتظار، بهاری نشسته و منتظر تمام شدن زمستان دلهاست، تا سبد سبد شکوفه به دلها هدیه دهد، آن موقع است که انتظار آسان می شود. آن گاه است که برای رسیدن یک جمعه ی سبز ، دستها پلی می شوند تا آسمان ، تا قاصد دلهای عاشق را به آن جا بفرستند و بگویند: پروردگارا؛ باران رحمتت را بر این کویر ببار و اکسیر عشق را بر وجود خاکیمان بریز، ما را از باده عشق مهدی(عج) مست گردان تا پذیرای حضورش باشیم و عاشقانه فریاد بزنیم" یا اباصالح بیا" .
86/6/7
2:47 ع
یا منجی عالم بشریت
سلام بر مهدی! بر عدالت گستر عالم! برخورشید آفتاب آفرین و ذخیره خدا بر روی زمین!
سلام بر او که نامش مفتاح فتوح است و یادش معراج قلوب! مِهرش کلید گنج مقصود است و قهرش جحیم خشم معبود!
مولا!
می خواهم حدیث پریشانی دل را بنگارم اما سیلابه های اشک امان از کفم ربوده است.
می خواهم حکایت جنون آمیز دلدادگیم را واگویم ولی گره های بغض گلویم را فشرده است.
می خواهم منتظر بمانم و بارانتظار را همچنان بر دوش کشم اما چه کنم که سنگینی این بار پشتم را خمیده است.
ای رحمت عالمیان! و ای تتمه دور زمان!
دیگر بس است این سوز طاقت سوز هجران.
جانا! تا به کی در پشت پنجره انتظار رؤیای آمدنت را به نظاره بنشینیم؟
آیا نه وقت آن رسیده که نقاب از چهره برگیری و بازار حسن فروشان جهان را به یکباره رونق ببری!
هزار واندیست که چشم به راهان قدومت، بر لب فغان دارند و بر جگر خراش.
هزارواندیست که دلهای منتظران، در تمنای وصالت، در بساط آه دارند ودر سینه داغ.
عمری است که در کوچه سارانتظارسرگردان وحیرانیم. دیر هنگامی که در کویرستان غیبت عطشان وبی قراریم. چه می شود اگرشب سرد و فسرده فراق را به صبح دل انگیز وصال آذین بندی؟
چگونه است که این همه طلب وتمنا گره از کارفرو بسته ما نمی گشاید؟ بگو چه چاره کنیم؟
آری!
اینک همسفر با قافله منتظران دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علا برمی داریم و خدای را به تضرع و زاری می خوانیم که:
بار الها!
تتمه ظهور دولت حجتت را به لطف و کرمت بر ما ببخش!
86/3/17
4:47 ع
|
86/3/17
4:44 ع
|
86/3/17
4:42 ع
پیام رسان
منتظران چشم به راه آمدنش هر لحظه زمین قلبهایشان را با یادش آب و جارو می کنند و دیده ی خویش را به سمت خانه ی دوست تنگ تر می نمایند. شاید زیباترین لحظه ی تاریخ را با قاب دیدگانشان به تصویر در آورند. این همان چیزی است که هر جمعه در دعای ندبه از تارهای وجودشان به مولای خویش عرضه می دارند: متی ترانا و نراک